لغت نامه دهخدا هنریافته. [ هَُ ن َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) باهنر. دارای هنر: بماناد تا روز ماند جوان هنریافته جان نوشین روان.فردوسی.
جمله سازی با هنر یافته نه از درس و صحبت هنر یافته نه بهری زمام و پدر یافته پیش پا را نتواند ز سیه روزی دید در کف هر که چراغی ز هنر یافته ام آن بزرگان که بزرگی به هنر یافته اند چون هنرهای تو را برشمرم بی هنرند بماناد تا روز باشد جوان هنر یافته جان نوشینروان