همزبانی

لغت نامه دهخدا

همزبانی. [ هََ زَ ] ( حامص مرکب ) همدردی. زبان یکدیگر را فهمیدن:
پس زبان محرمی خود دیگر است
همدلی از همزبانی بهتر است.مولوی.همزبانی خویشی و پیوندی است
مرد با نامحرمان چون بندی است.مولوی.

جمله سازی با همزبانی

تا ز خاموشی زبانِ بی زبانان یافتم روی در دیوار کردم، همزبانی شد مرا
ناله پردرد ما با گوش گلها آشناست سالها با عندلیبان همزبانی کرده ایم
کجاست طایر قدس آشیانه ای که زند ز شاخ سدره صفیری به همزبانی ما؟
نپوشد چشم اگر آن سنگدل از دیدن عاشق خموشی پیش راه همزبانی را نمی گیرد
آنجا که طبع یابد لذت ز گوشه گیری صد سال همزبانی با سایه می توان کرد