کار و باری

لغت نامه دهخدا

کار و باری. [ رُ ] ( ص نسبی ) سوداگر و بازرگان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) بازرگان تاجر سوداگر.
سوداگر و بازرگان

جمله سازی با کار و باری

اگر چه کار و باری بینی او را ولی نسبت به شه بی‌کار می‌بین
خرد را کار و باری جز سخن نیست جهان را یادگاری جز سخن نیست
گسسته تارم از هر کار و باری به دستم نیست جز بگسسته تاری
چو کارت ز عشقست و بارت ز عشق شکایت ز بی کار و باری مکن
درستی گرچه دارد کار و باری شکسته بسته نیز آید به کاری
ز من نیست بی کارتر در جهان کس که با هیچ کس کار و باری ندارم