زارم

لغت نامه دهخدا

زارم. [ رِ ] ( اِخ ) دیهی است از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد در 15هزارگزی جنوب باختری بروجرد و 26500 گزی خاور راه بروجرد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

دیهیست از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد

جمله سازی با زارم

چشم زارم را مطیع نفس بی پروا مکن بر سرم ویران مگردان خار دیوار مرا
بَود بگاه صبوحی در آرزوی جمالت نوای ناله ی زارم ادای نغمه ی زیرم
از تماشای درون بزم زارم بی نصیب رخصت نظاره گاهی از برونم داده اند
اگرچه داد ز کشتن مرا امان چشمت بلای هجر تو رحمی نکرد و زارم کشت
دلربائی از برت یا رب برد دل بی خبر وز منوحال دل زارم خبر دارت کند
چه روی داده ندانم که نگسلد فیّاض ز تار نالة زارم نوای ساز امشب