جسارت به معنای عدم خجالت است. داشتن جسارت به این معناست که فرد تمایل دارد کارهایی را انجام دهد، حتی اگر با خطراتی همراه باشد. این ویژگی ممکن است تنها در برخی افراد به وضوح دیده شود. برای مثال، در زمینه تعاملات اجتماعی، فردی که جسور است ممکن است حاضر باشد در موقعیتهای اجتماعی با خطر شرمساری یا طرد شدن مواجه شود و یا به راحتی قوانین آداب معاشرت را نادیده بگیرد. از سوی دیگر، فردی که بیش از حد جسور است ممکن است به شدت از دیگران درخواست پول کند یا به طور مداوم کسی را تحت فشار قرار دهد تا خواستهاش را برآورده کند.
جسارت
لغت نامه دهخدا
جسارت. [ ج َ رَ ] ( ع اِمص ) جسارة. گستاخی و تجاوز از حد خود. تهور و دلیری. ( از ناظم الاطباء ). دلیری. ( منتخب و شارح از غیاث اللغات و آنندراج ). و فاضل نوشته که جسارت بمعنی تجاوز و گذشتن است لهذا پل راجسر گویند که بدان تجاوز واقع شود، چون در دلیری تجاوز از حد خود میشود، لهذا دلیری را جسارت گفتند. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). خیرگی. ( مجمل ). دلیری. ( مجمل )( دهار ). گستاخی. بی پروائی. تهور. زهره. رستی. بستاخی. تجاسر. ( یادداشت مؤلف ). ملکه ای است در آدمی که با آن به رهائی از سختیها امیدوار می گردد و پیش آمدهای بد را دور می انگارد. ( از بحر الجواهر ):
این دلیری و جسارت نکنی بار دگر.( از تاریخ بیهقی ص 389 ).|| بی شرمی و تصدیع. ( ناظم الاطباء ): شکر نعمت بگفتم و زمین خدمت ببوسیدم و عذر جسارت بخواستم و در وقت آمدم. ( از گلستان ). || ( مص ) دلیری کردن. ( از منتهی الارب ). دلیر شدن. ( یادداشت مؤلف ). خیرگی کردن.و رجوع به جسارة شود.
جسارت. [ ج َ رَ ] ( اِخ ) ( پسر... ) مقصود از آن خشیارشا پسر داریوش است. صاحب تاریخ ایران باستان آرد: وقتی آنها ( یعنی پارسیها ) سواحل مقدس دیان و سی نوزور را با کشتیهای خود بپوشانند و شهر نامی آتن را غارت کنند، انتقام خدایان، اهانت،پسر جسارت را ( یعنی خشیارشا پسر داریوش را ) که در خشم غوطه ور شده و میخواهد تمام عالم به اسم او باشد دفع خواهد کرد. ( از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 810 ).
جسارة. [ ج َ رَ ] ( ع مص ) دلیری کردن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || به انجام رساندن. ( از اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ). || گذاشتن ضراب را. ( از منتهی الارب ). ترک کردن گشن ضراب را. ( از ناظم الاطباء ). || عبور کردن شتران از بیابان. ( ناظم الاطباء ). عبور کردن شتران از مفازه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پل ساختن مرد. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). جُسور، در تمام معانی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. گستاخی.
فرهنگ فارسی
۱-( مصدر ) گستاخی کردن دلیرشدن. ۲-( اسم ) گستاخی دلیری شوخی.
پسر... مقصود از آن خشیارشا پسر داریوش است صاحب تاریخ ایران باستان آرد: وقتی آنها [ یعنی پارسیها ] سواحل مقدس دیان و سی نوروز را با کشتیهای خود بپوشانند و شهر نامی آتن را غارت کردند انتقام خدایان اهانت پسر جسارت را که در خشم غوطه ور شده و میخواهد تمام عالم را به اسم او باشد دفع خواهد کرد.
ویکی واژه
دلیر شدن، گستاخی کردن.