خداپرست

لغت نامه دهخدا

خداپرست. [ خ ُ پ َ رَ ] ( نف مرکب ) متأله. معتقد بخداوند. مؤمن بخدا. مقابل دهری. آنکه عالم و امور آن را متکی بر خدایی می داند. ( یادداشت بخط مؤلف ). متدین. موحد. دیندار. ( ناظم الاطباء ):
عقل جهان طلب در آلودگی زند
عقل خداپرست زند درگه صفا.خاقانی.مگر بشهر شما یک نفر مسلمان نیست
خداپرست مگر اندرین بیابان نیست.؟ملک بخندید و ندیمان را گفت: چندان که مرا در حق خداپرستان ارادات است و اقرار مراین شوخ دیده را عداوتست و انکار. ( گلستان ).

فرهنگ معین

( ~. پَ رَ ) (ص فا. ) آن که خدا را پرستش کند.

فرهنگ عمید

ویژگی کسی که خدا را پرستش می کند، پرستندۀ خدا، موحد، متدین، دیندار.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه خدا را پرستش کند.

ویکی واژه

آن که خدا را پرستش کند.

جمله سازی با خداپرست

من مست و بیخود از بت و نامم خداپرست زین قصه گر سیوال کنندم جواب کو
زرتشت اولین دین یکتاپرستی در تاریخ را پایه‌گذاری کرد. او برخلاف بنیانگذاران دیگر ادیان توحیدی پس از خود، نه از طریق سرنگونی چندخداپرستی ایرانی، بلکه از طریق اصلاحات عمیق آن به این امر دست یافت.
بر پایه گفته قرآن، این سرزمین از زمان ساخته شدن کعبه به دست ابراهیم مورد توجه خداپرستان بوده است. [نیازمند منبع] در دوران بت‌پرستی نیز بت‌های بزرگی در آن نگهداری می‌شده است.
نفس خداپرست تو دشمن جان بود ترا بیهده ظنّ دشمنی بر دگران چرا بری
افلاطونیسم میانه به عنوان «نیروی پیشرو در آخرین مراحل چندخداپرستی و تأثیر عمده فلسفی در صورت‌بندی الهیات پدری» تلقی می‌شود.
مضامین اشعار وی در خصوص عرفان و خداپرستی، ستایش پیامبر خدا، وصف طبیعت و زیبایی‌های آن و غیره است.