خلق

این کلمه در زبان فارسی معانی و کاربردهای مختلفی دارد که به شرح زیر است:

خوی، عادت (جمع اخلاق): این معنی به رفتارها و ویژگی‌های فردی اشاره دارد که در طول زمان شکل می‌گیرند و به نوعی شخصیت فرد را تعریف می‌کنند. خلق و خوی هر فرد تحت تأثیر عوامل مختلفی مانند تربیت، محیط و تجربیات زندگی قرار دارد. به عبارتی، خلق به نوع رفتارها و عادات پایدار و مشخص در افراد اشاره دارد که بر نحوه تعامل آن‌ها با دیگران و واکنش‌هایشان در شرایط مختلف تأثیرگذار است.

آفریدن، آفرینش: خلق به معنای ایجاد و تولید چیزی جدید یا نوآورانه است. این مفهوم می‌تواند به آفرینش هنری، ادبی یا علمی اشاره داشته باشد، جایی که فرد با خلاقیت و تفکر نو، به خلق اثر یا ایده‌ای جدید می‌پردازد.

مردم، انسان: در این معنا، به جمعیت و انسان‌ها اشاره دارد. این کاربرد معمولاً در متون دینی یا ادبیات به کار می‌رود و به مفهوم کلی انسانیت و وجود جمعی اشاره دارد.

لغت نامه دهخدا

خلق. [ خ َ ] ( ع مص ) آفریدن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ابداع کردن. احداث کردن. ایجاد کردن: قال کذلک قال ربک هو علی هین و قد خلقتک من قبل و لم تک شیئاً. ( قرآن 9/19 ). ولقد خلقنا الانسان من صلصال من حَمَاً مسنون و الجان خلقناه من قبل من نار السموم.( قرآن 26/15-27 ). ولقد جئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مرة و ترکتم ما خولناکم وراء ظهورکم و مانری معکم شفعائکم الذین زعمتم انهم فیکم شرکاء لقد تقطّع بینکم وضل عنکم ما کنتم تزعمون. ( قرآن 94/6 ). || املس و نرم گردانیدن چیزی را. منه: خلق الشیی ٔ. || ساختن سخن و غیر آن. منه: خلق الکلام و غیره. || بربافتن دروغ. منه: خلق الافک. || اندازه کردن و دوختن نطع و ادیم. منه: خلق النطع والادیم. || اندازه کردن پیش از بریدن. تقریر کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || برابر کردن چوب. ( از منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ). منه: خلق العود؛ برابر کرد چوب را.
خلق. [ خ َ ] ( ع اِمص ) آفرینش. ( از منتهی الارب ). ابداع. احداث. ایجاد. ( یادداشت بخط مؤلف )

فرهنگ معین

(خَ لِ ) [ ع. ] (ص. ) نیکخوی، خوش - خوی.
(خُ ) [ ع. ] (اِ. ) خوی، عادت، ج. اخلاق.
(خَ لَ ) [ ع. ] (ص. ) کهنه، ژنده. ج. خلقان.
(خَ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) آفریدن. ۲ - (اِمص. ) آفرینش.۳ - (اِ. )آفریده، مخلوق.۴ - مردم، انسان.

فرهنگ عمید

کهنه، پوسیده، مندرس.
خوی، طبع، عادت.
۱. به وجود آوردن، آفریدن، آفرینش.
۲. (اسم ) [مجاز] مردم یک کشور: خلق چین.
۳. (اسم ) [مجاز] مردم، مردمان.
۴. (تصوف، فلسفه ) جهان مادی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) خوی عادت سجیه. جمع: اخلاق. توضیح هیئت راسخه ایست در نفس که مصدر افعال جمیله ایست عقلا و شرعا بسهولت چنانکه خلق نیکو گویند. یا خلق عظیم. اعراض از دو جهان و اقبال بخدا.
ابر مستوی که در آن احتمال باران باشد

فرهنگستان زبان و ادب

{mood} [روان شناسی] حالت هیجانی کوتاه یا درازمدت که بر طرز فکر و دیدگاه و اعمال فرد تأثیر می گذارد

دانشنامه عمومی

خلق (روان شناسی). خُلق ( به انگلیسی: Mood ) یک وضعیت عاطفی است که از هیجان و احساسات متفاوت است، کمتر مربوط به مورد خاصی است، شدت آن کمتر است و کمتر احتمال دارد که به دلیل محرکی بیرونی به وجود آمده باشد. به حال و هوای درونی فرد بر می گردد، خلق گسترده تر و پایدار تر از احساس است و ارتباط کمتری با یک محرک خاص دارد. خلق را عموماً می توان به دو معیار مثبت و منفی ارزیابی کرد، یعنی در کلامی دیگر، مردم عموماً از «خوش خلق بودن» یا «بدخلق بودن» به عنوان تعریف وضعیتی استفاده می کنند.
هرچند که حالات خلقی اغلب وضعیت های عاطفی مواج و فراگیری شمرده می شوند، اما خلق همچنین از مزاج و صفات شخصیتی که بسیار پایه ای و پایدار هستند نیز متفاوت است. با این وجود، برخی ویژگی های شخصیتی مانند خوش بینی و روان رنجور خویی مستعد ایجاد انواع خاصی از خلق ها می باشند. آشفتگی های طولانی مدت در خلق مانند اختلال افسردگی اساسی و اختلال دو قطبی به عنوان اختلالات خلقی در نظر گرفته می شوند. خلق یک وضعیت درونی و ذهنی است اما اغلب ممکن است از وضعیت ها و رفتارهای دیگر ناشی شود. "ما ممکن است به واسطه یک رویداد غیرمنتظره به سوی خلقی هدایت شویم، مثلاً خلق شاد از دیدن یک دوست قدیمی، یا خلقی خشم آلود ناشی کشف خیانت یک شریک، همچنان که ممکن است بدون دلیل مشخصی در یک وضعیت خلقی خاص قرار بگیریم. "•

دانشنامه آزاد فارسی

خَلْق
(در لغت به معنی آفرینش) در فلسفه، به معنی ایجاد و در عرفان به معنی تجلی خداوند. در آموزه های فلسفی چون تبدیل عدم به وجود یا تبدیل وجود به وجود در اصل آفرینش محال است، نظریۀ «جعل بسیط» الهی مورد توجه قرار گرفته است. عرفا و برخی اصحاب حکمت متعالیه نظریۀ تجلی و اظهار را جانشین آن کرده اند. بنا به اصلِ جعلِ بسیط، آفرینش الهی به معنی تحقق بخشیدن به وجود اشیاء است که در این تحقق، تمام امور ماهوی و خواص و مشخصات ایجاد نیز می شوند. برطبق نظریۀ جعل، انفکاکی بنیادی میان موجودات و خداوند حاکم خواهد بود؛ اما برطبق نظریۀ تجلی و اظهار، موجودات صرف الربط اند و امکان فقری آن ها حاکی از اضافۀ اشراقی تعلقی آن ها به خداوند است، از این رو هیچ گونه انفکاکی بین مرتبۀ خلق با خالق نخواهد بود. فلاسفۀ مشّایی و متکلمان خلقت را بر دو گونۀ کلی دانسته اند: ۱. ایجاد اشیاء بدون سَبَق زمانی که در این صورت، موجودات مُبدَع بوده و دارای قوه ای نیستند؛ ۲. ایجاد اشیاء مسبوق به زمان، که در این صورت، موجود دارای مادّه و قوه است. برطبق همین معنی گاه به مصنوعات انسان و عملش نیز «مخلوق» و «خلق» اطلاق می شود.

جملاتی از کلمه خلق

البته افرادی مانند دیوید دی فریدمن فرزند میلتون فریدمن با سنتی تحت تأثیر از مانیتاریسم (پول گرایی) و مکتب شیکاگو اقدام به خلق نوعی از آنارکو-کاپیتالیسم کرده‌اند که بر خلاف جریان روتباردی که پیرو حقوق طبیعی بود اساس آن اصالت فایده است.
الزا و لویی پس از آشنایی تا آخر عمر در کنار یکدیگر زندگی کردند و عشق میان این دو باعث خلق آثار بی‌شماری توسط لویی آراگون شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم