خاقان عنوانی است که به پادشاهان ترکان و چین اطلاق میشود. در کتاب شرفنامه منیری به عنوان پادشاه بزرگ از واژگان ترکی یاد شده و در گذشته به پادشاهان چین و ترکستان نسبت داده میشد. امروزه این لقب به هر پادشاهی اطلاق میشود. در غیاث اللغات و آنندراج نیز به عنوان پادشاه بزرگ ترک معرفی شده و ریشه آن به خان خان برمیگردد که به معنای رئیس رؤساست. در مفاتیح العلوم خوارزمی نیز به عنوان لقب پادشاه ترکان ذکر شده است. صاحب فرهنگ شعوری بیان میکند که این لقب به پادشاهان ترک داده شده است، مشابه با عناوینی چون کسری برای پادشاهان عجم، فغفور برای پادشاهان چین، قیصر برای سلاطین روم و فرعون برای پادشاهان مصر باستان. همچنین این عنوان بهطور کلی به پادشاهان اطلاق میشود. در نقود العربیه آمده است که این واژه از قان قان یا قان القان مشتق شده و به بزرگان مغول نیز اطلاق میشود. عناوینی مانند خاقان البحرین و الخاقان بن الخاقان نیز وجود دارد. بارتلد اشاره میکند که این واژه به عنوان لقب پادشاهان ترک، به شکل عربی کاقان ضبط شده است و در حال حاضر به شاهزادگان قدیم ترک نسبت داده میشود. در یکی از نسخههای قدیمی، دو شکل کان و کاقان به یک معنا آمدهاند و احتمالاً کان مخفف کاقان است. با گذشت زمان، بین کان، خان، کاقان و این واژه تمایز قائل شدهاند و این واژه به معنای خان خان، معادل شاهنشاه، شناخته شده است.
خاقان
لغت نامه دهخدا
خاقان. ( اِ ) لقب پادشاه ترکان و پادشاه چین. ( شرفنامه منیری ). پادشاه بزرگ از لغات ترکی است و در قدیم لقب پادشاهان چین و ترکستان بوده و حالا بر هر پادشاه اطلاق کنند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پادشاه بزرگ ترک و آن اصلش خان خان است یعنی رئیس رؤسا. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ). لقب پادشاه ترکان. ( مهذب الاسماء ).صاحب فرهنگ شعوری گوید: این لقب را بپادشاهان ترک داده اند چنانکه پادشاهان عجم را «کسری » و پادشاهان چین را «فغفور» و سلاطین روم را «قیصر» و پادشاه مصر قدیم را «فرعون » می گفتند اما مطلقاً بپادشاهان نیز اطلاق میشود. ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 374 ). صاحب نقودالعربیه گوید: خاقان واصلها «قان قان » ای «قان القان » او «قان القانات » ثم قصر و هو خاص بکبراء المغول ایضاً و یقال. «خاقان البحرین » او «الخاقان بن الخاقان » او «الخاقان العادل ». ( از نقودالعربیه ص 134 ). بارتلد گوید: این کلمه ضبط عربی لقب پادشاهان ترک «یعنی کاقان » است ولی فعلاً بر شاهزادگان قدیم ترک اطلاق میشود در یکی از نسخ قدیمی دو شکل «کان » و «کاقان » بیک معنی یافته شده اند. باحتمال بسیار «کان » مخفف «کاقان » است ولی بعدها بین «کان » و «خان » و «کاقان » و «خاقان » امتیاز قائل شدند و خاقان معنای خان خان پیدا کرد که همان شاهنشاه است. ( از بارتلد در دائرة المعارف اسلامی ): ملک کیماک را خاقان خوانند. ( حدود العالم ). ملک خرخیز را خرخیز خاقان خوانند. ( حدود العالم ). ملک تبت را تبت خاقان خوانند. ( حدود العالم ).
چو بشنید فرزند خاقان که شاه
ز جیحون گذر کردخود با سپاه.فردوسی.ز لشکر بسی زینهاری شدند
بنزدیک خاقان بیاری شدند.فردوسی.بهنگام شاهان با آفرین
پدر مادرش بود خاقان چین.فردوسی.کنون باید که برخوانیم به پیش تو بشعر اندر
هر آنچه تو بخاقانان و طرخانان و خان کردی.مخلدی.قیصر شرابدارت و چیپال چوبدار
خاقان رکابدارت و فغفور پرده دار.منوچهری.چون رسولانش ده گام بتعجیل زنند
قیصر از تخت فرو گردد و خاقان از گاه.منوچهری.لیکن چو کرد قصد جفاپیشش
خاقان خطر ندارد و نه قیصر.ناصرخسرو.... و همان عادت بازی و شکار و لهو پیش گرفت تا خاقان بزرگ طمع کرد در پادشاهی با سپاهی بخراسان آمد. ( مجمل التواریخ و القصص ص 70 ). و خود از آن موش و خاصیت و فسون، آن کار ساخته بودباز حدیث حرب بود که با خاقان آغازید تا صلح کرده شد. ( مجمل التواریخ و القصص ص 75 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پادشاه، شاهنشاه.
۳. در دورۀ قاجار، لقب بعضی از درباریان و نزدیکان شاه، مقرب الخاقان.
فرهنگ فارسی
( اسم ) عنوانی است که بیاد شاهان چین و ترکان داده اند. جمع: خواقین.
تخلص فتحعلیشاه قاجار بوده است.
فرهنگ اسم ها
معنی: لقب پادشاهان چین و ترک، پادشاه
ویکی واژه
سپه سربسر پیش خاقان شدند..... ز کاموس با درد و گریان شدند
تُر.
لقبی برای پادشاهان چین و ترکستان.
(جمع): خواقین.