حکیم

حکیم

حکیم به معنای صاحب حکمت است. این اصطلاح به فیلسوفان، دانشمندان و پزشکان اطلاق می‌شود. همچنین، به افرادی که در اثبات ادعای خود دارای استدلال قوی هستند، برهان می‌گویند. این افراد می‌دانند که چه چیزهایی قابل شناخت است و چه اقداماتی باید انجام شود. حکمای هفتگانه در یونان شامل تالس، پیتاکوس، بیاس، سولون، کلئوبولوس، میزون و شیلون هستند. حکیم کسی است که در علم و اخلاق عالی جامع باشد. حکیم به معنای صاحب حکمت، علم نیکو و عمل صالح است. او به درک حقایق اشیاء می‌پردازد و اقداماتی را انجام می‌دهد که پسندیده باشد. همچنین، در عبادات به اندازه توان خود به خالق اقتدا می‌کند. این جامعیت می‌تواند مطلق باشد، مانند حکیم رواقی یا انسان کامل، یا نسبی باشد، مانند فردی که با دوراندیشی عمل می‌کند، از شهوات پیروی نمی‌کند و به صرف داشتن آرزوها، روش خود را تغییر نمی‌دهد. او همچنین به جاه و ثروتی که به دست آورده، مغرور نمی‌شود.

لغت نامه دهخدا

حکیم. [ ح َ ] ( ع ص، اِ )دانا. ( غیاث ). فرزانه. ( مفاتیح العلوم ) ( فرهنگ اسدی ). فرزان. خردپژوه. داننده. خردمند. دانشمند. || درست کار. ( مهذب الاسماء ) ( السامی ) ( زوزنی ). کننده کارهای سزاوار. || درست گفتار. ( دهار )( السامی ) ( مهذب الاسماء ). || راست گفتار. || راست کار. ( دهار ) ( غیاث ). راست کردار. استوار. ( مهذب الاسماء ). استوارکار. ( دهار )

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - دانشمند. ۲ - فیلسوف. ۳ - طبیب. ج. حکماء.

فرهنگ عمید

۱. پزشک.
۲. دانا، دانشمند، خردمند.
۳. فیلسوف.
۴. از نام های خداوند.
* حکیم علی الاطلاق: [قدیمی] ذات باری تعالی.

فرهنگ اسم ها

اسم: حکیم (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hakim) (فارسی: حکيم) (انگلیسی: hakim)
معنی: دانشمند، فیلسوف، پزشک، دانا، خردمند، از نام های پروردگار، طبیعت، فرزانه، دانا به چیزی ( داننده ی امری )، از نام های خداوند، دانا به علوم مختلف

دانشنامه آزاد فارسی

این واژه در سه معنی به کار رفته است: ۱. خردمند و دانا، کسی که واقف بر اقسام حکمت باشد، به ویژه حکمت الهی (← حکمت). ۲. راست کار و راست کردار، کسی که دارای عمل و رفتار شایسته باشد، از این رو به برخی از اهل عرفان حکیم گویند. ۳. فرزانه، کسی که در کمال علم و عمل است، همچون عارفان حقیقی و انسان های کامل. این واژه گاه بر پزشکان و شاعران نیز اطلاق شده است.
حکیم

جملاتی از کلمه حکیم

لاف حکمت میزنی دورست از عقل حکیم با چنین دست کرامت سخره دستان شدن
حکیمش گفت یک حمّام خواهم وزان پس ساعتی آرام خواهم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم