حمید

حمید به معنای حمد و ستایش و همچنین به عنوان یکی از اسمای حسنای الهی به معنای حامد، به معنای ستاینده خود و ستاینده مؤمنان است و در عین حال به معنی محمود نیز به کار می‌رود. محمود به معنای کسی است که ستایش او ثابت شده است و ستوده به معنای ستودن خود و ستودن مؤمنان اوست. بنابراین، اطلاق این نام به معنای فاعلی و مفعولی بر خداوند مجاز است. حمید به معنای حامد، از واژه حمد و از اسمای حسنای الهی است. این نام، که بر وزن فعیل قرار دارد، از ریشه حمد گرفته شده و تمامی لغت‌شناسان آن را به عنوان ضد ذم و غالباً به معنای مدح، ثنا و شکر معرفی کرده‌اند. به عقیده راغب اصفهانی، حمید به معنای ستاینده خود و ستاینده مؤمنان نیز به کار می‌رود و به معنای کسی است که ستایش برای او ثابت شده است. همچنین، اطلاق این واژه به معنای فاعلی و مفعولی به خداوند نیز اشاره دارد. همچنین حمید نام دهی در دهستان نوده چناران واقع در بخش حومه شهرستان بجنورد است. این ناحیه کوهستانی و سردسیر بوده و دارای 178 نفر سکنه می‌باشد. آب این ده از چشمه تأمین می‌شود و محصولات آن شامل غلات و بنشن است. اهالی این منطقه به کشاورزی و دامداری مشغولند و راه دسترسی به آن مالرو است.

لغت نامه دهخدا

حمید. [ ح َ ] ( ع ص ) ستوده. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). ستوده و محمود. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ستاینده و حامد. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) از بحرهای مستحدث نزد عروضیان.
حمید. [ ح َ ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی.
حمید. [ ح َ ] ( اِخ ) یکی از شعرای عصر جهانگیرشاه از تیموریان هندوستان است. وی منظومه ای بعنوان عصمت نامه سروده است. وفات اوبه سال 1016 هَ. ق. اتفاق افتاد. ( قاموس الاعلام ).
حمید. [ح َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. ناحیه ای است کوهستانی معتدل و مالاریائی. دارای 408 تن سکنه میباشد. از قوریچای مشروب میشود. محصولات آن غلات، چغندر، کشمش، بادام و زردآلو. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
حمید. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قصبه نصار بخش قصبه معمره شهرستان آبادان. ناحیه ای است واقع در دشت، گرمسیر و مالاریائی است. دارای 250 تن سکنه می باشد. از شطالعرب و لوله کشی خسروآباد مشروب میشود. محصولاتش حنا، مختصری انگور و خرما. اهالی به غرس نخل، ماهیگیری، حصیربافی و گلاب گیری گذران می کنند. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفه نصار و سادات هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
حمید. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان نوده چناران بخش حومه شهرستان بجنورد. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر. دارای 178 تن سکنه میباشد. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و بنشن. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
حمید. [ ] ( اِخ ) ابن ثوربن عبداﷲبن حزن بن عامربن ابی ربیعةبن نهبک بن هلال الهلالی، مکنی به ابوالمثنی. از شاعران مخضرمین و از مشاهیر صحابه است که جاهلیت و اسلام ادراک کرد و گفته اند پیغمبر( ص ) را بدید. ابن منده گفت: چون حمید اسلام آورد بسوی پیغمبر شد و اشعاری انشاد کرد که مطلع آن اینست:
اصبح قلبی من سلیمی مقصدا
ان خطاء منها و ان تعمدا.
حمید در خلافت عثمان درگذشت. ( معجم الادباء ).
حمید.[ ح َ ] ( اِخ ) ابن مالک الارقط. رجوع به بارقط شود.
حمید. [ ح َ ] ( اِخ ) ابن مالک بن مغیث بن نصربن منقذبن محمدبن منقذ مکین الدوله، مکنی به ابی الغنائم الکنانی. وی به سال 491 هَ. ق. در شیراز متولد شد و در آنجا پرورش یافت آنگاه بدمشق رفت و در آنجا سکونت جست و بنویسندگی پرداخت. وی قرآن از برکرد و ادیب و شاعر بود. در شعبان سال 564 هَ. ق. در حلب درگذشت. از شعر اوست:

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - پسندیده، ستوده. ۲ - مبارک، فرخنده.

فرهنگ عمید

۱. ستوده، پسندیده.
۲. (اسم ) (ادبی ) در عروض، بحری که از دو بار مفعولات مستفعلن مفعولات تشکیل شده.

فرهنگ فارسی

ستوده، پسندیده
(صفت ) ۱ - پسندیده ستوده خلق حمید. ۲ - مبارک فرخنده روز حمید. ۳- ( اسم ) صفتی از صفات خدای تعالی است.
ابن هلال العدوی مکنی بابی نصر از علما و فقها بود

فرهنگ اسم ها

اسم: حمید (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hamid) (فارسی: حميد) (انگلیسی: hamid)
معنی: ستوده، فرخنده، از صفات پروردگار، ستایش شده، از نامهای خداوند

جملاتی از کلمه حمید

آسایش زمانه و آرایش زمین از سیرت حمید و رسم رفیع اوست
چون حمید گر به این معنی شنید از مین برجست و گفتا ما چه ایم؟
به اخلاق حمیده گشته موصوف به علم و زهد و تقوی بوده معروف
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم