جنگ اعمال خشونت و زور، معمولاً به نمایندگی از یک دولت، به منظور وادار کردن دشمن مشخصی به پذیرش خواستههای آن دولت انجام میشود. هدف اصلی این است که قدرت دشمن برای مقاومت بیشتر سلب شود، از طریق نابودی انگیزه و توانایی او برای خدمت در نیروهایی که برای دستیابی به اهداف خاصی تشکیل شدهاند. بنابراین، میتوان آن را ابزاری برای ادامه سیاستهایی دانست که به شیوههای تخریبی و خشونتآمیز اجرا میشوند. در مقابل، سیاست و دیپلماسی را میتوان تلاشهایی برای جلوگیری از وقوع آن به شمار آورد. در جنگهای اواخر قرن بیستم، غیرنظامیان ۹۰ درصد تلفات را شامل میشدند.
جنگ
لغت نامه دهخدا
جنگ. [ ج ُ ] ( اِ ) شتری که هنوز او را بزیر بار نکشیده باشند. || کشتی و جهاز بزرگ. ( برهان ). سفینه. ( فرهنگ فارسی معین ). چُنگ. || بیاض بزرگ ( برهان ). دفتری که در آن اشعار و مطالب دیگر نویسند. سفینه. ( فرهنگ فارسی معین ). کتابی که در آن برخی اشعار شعرای مختلف بی نظم و ترتیب گرد شده باشد، و این کلمه هندی است و همان است که ابن بطوطه جُنْق میگوید. درایران دیوان غزل یک شاعر را سفینه میگفته اند سپس جنگ هندی را که نیز بمعنی سفینه است برای دیوان اشعار گزیده چندین شاعر بکار برده اند. ( یادداشت مؤلف ).
جنگ. [ ج َ ] ( اِ ) جدال و قتال. ( برهان ). کارزار. ستیزه. نبرد. ( ناظم الاطباء ). ناورد. پیکار. غزوه. حرب. رزم. هیجاء، و با لفظ کردن و آوردن و پیوستن و افتادن و داشتن مستعمل میشود. ( آنندراج از بهارعجم )
فرهنگ معین
(جَ ) (اِ. ) ۱ - جدال، ستیز. مق آشتی. ۲ - ناسازگاری، کشمکش. ۳ - برخورد مسلحانه. مق صلح.، ~ زرگری جنگ ساختگی و مصلحتی با کسی برای فریب دادن دیگران.،~ روانی تبلیغات و سایر اقدامات طرح - ریزی شده که به منظور نفوذ در عقاید، احساسات، رفتار و ت
فرهنگ فارسی
نبرد، پیکار، رزم، کارزار، آورد، کشتارمیان دو، تن، وبه معنی دفتربزرگ که در آن اشعارومطالب است
( اسم ) ۱- کشتی جهاز بزرگ سفینه. ۲- بیاض بزرگ دفتری که در آن اشعار و مطالب دیگر نویسند سفینه. ۳- آلبوم عکسها و تصاویر. ۴- نوعی از قمار.
دهی از دهستان چولائی خانه بخش حومه شهرستان مشهد واقع در ۲ هزار و پانصد گزی باختر مالرو عمومی مشهد به کلات موقع جغرافیایی آن دره و هوای آن سردسیری است.
فرهنگستان زبان و ادب
{album (fr. )} [عمومی] دفتری که مجموعه های عکس یا تمبر یا سکه یا نوار یا از این قبیل در آن نگهداری شود
جملاتی از کلمه جنگ
زواره چو بشنید آواز اوی به جنگ اندرون چاره و ساز اوی
سپهدار روزیدهان را بخواند وزان جنگ چندی سخنها براند