تعارض یکی از زیرشاخههای فقه الحدیث به شمار میآید که به بررسی تعارض اخبار و اختلاف روایات میپردازد. بسیاری از نظرات مختلف ناشی از اختلاف در احادیث است. آگاهی از علل این اختلافات و راههای حل آن، در ایجاد وحدت نظر و نزدیک شدن به حقیقت و صواب بسیار مؤثر است. پیشینیان، تسلط بر این موضوع را نشانهای از دستیابی به مرتبه اجتهاد و صلاحیت برای نشستن بر مسند فتوا میدانستند. شاطبی بیان کرده است: کسی که مواضع اختلاف را نشناسد، به درجه اجتهاد نخواهد رسید و همچنین گفتهاند: سزاوار نیست کسی که اختلاف را نمیداند، فتوا دهد. برخی از فقیهان شیعه معتقدند که مهمترین بحث در تعارض ادله، بررسی علل اختلاف حدیث است؛ زیرا اگر فقیه به این علل تسلط یابد، قادر خواهد بود تا میان اخبار مختلف جمع عرفی برقرار کند و نیازی به مراجعه به روایات علاجیه نخواهد داشت. اختلاف اخبار همواره به عنوان یکی از دلایل طعن فرقهها و نحلههای مذهبی بر یکدیگر مطرح بوده است.
تعارض
لغت نامه دهخدا
تعارض. [ ت َ رُ ] ( ع مص ) یکدیگر را پیش آمدن. ( زوزنی ).خلاف یکدیگر آمدن خبر و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). معارضه کردن یکی با دیگری. ( از اقرب الموارد ): کفشگر در معرض تعارض درحال سر تفکر به گریبان حیرت فروبرد. ( ترجمه محاسن اصفهان ). || ( اصطلاح اصول ) هرگاه یکی از دو دلیل حکمی را اثبات کند و دیگری نفی آن را به طوری که جمعبین مدلول آن دو دلیل ممکن نباشد گویند بین آن دو دلیل تعارض است و آن دو را نسبت به یکدیگر متعارض گویند. چنانکه یکی از دو دلیل وجوب و دیگری حرمت عملی خاص را بیان کند. بنابراین هرگاه بتوان بین مدلول دو دلیل بنحوی سازواری داد چنانکه مثلاً مدلول یکی از دودلیل عام و دیگری خاص باشد یا مدلول دیگری حاکم بر مدلول دیگری یا رافع آن بود بین آنها تعارضی نیست.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] متعرض و مزاحم یکدیگر شدن.
۳. [قدیمی] با هم مخالفت کردن.
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) خلاف یکدیگر ورزیدن متعرض یکدیگر شدن با هم اختلاف داشتن. ۲ - ( اسم ) خلاف ورزی معارضه. جمع: تعارضات.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنای اختلاف داشتن) در اصول فقه، هرگاه دو یا چند دلیل، هم وزن در برابر یکدیگر قرار گیرند، به گونه ای که قابل جمع نباشند، و نتوان یکی را بر دیگری ترجیح داد تعارض روی می دهد و آن دو دلیل را «متعارضین» نامند. مثلاً بنابر دلیلی: «احترام محمد واجب است» اما به دلیلی دیگر «احترام محمد حرام است» وجوب احترام، مکلّف را ملزم به انجام دادن عمل و حرمت احترام او را ملزم به ترک آن می کند، انجام و انجام ندادن یک کار قابل جمع نیست. در تعارض دو دلیل، عقل حکم به تساقط می کند؛ و پس از تساقط، گویی هیچ دلیلی وجود ندارد و طبعاً باید به اصول و قواعد عملی مراجعه کرد.
جملاتی از کلمه تعارض
حسین پاینده این شعر را از منظر روانکاوی لاکان نقد کرده و شعر را بازنماییِ نمادینِ تعارضِ حلنشدنی بین ساحت نمادین و ساحت خیالی میداند.