یحیی تعمیددهنده یا یوحنای معمدان فرزند زکریا، واعظ و تارک دنیا در یهودی سدهٔ اول میلادی بود. او به عنوان پیامبر در میان مسیحیان، مسلمانان، صابئین مندایی و بهائیان شناخته میشود. نام وی در انجیلهای غنوصی نیز ذکر شده است. طبق انجیل لوقا، یحیی خویشاوند عیسی بود و مسیحیان او را به عنوان پیشرو و بشارتدهندهٔ ظهور مسیح میشناسند. با شناسایی فرقه یهودی اسنی در سدهٔ اخیر، بسیاری از محققان او را به این گروه نسبت دادهاند. کاهنان یهود از جمله مخالفان جدی یحیی و تعالیم او بودند. طبق انجیل، زکریا از نسل ابیا و همسرش الیصابات از نسل هارون بود. الیصابات دخترعموی مریم بود و شش ماه پیش از مریم، باردار یحیی شد. بر اساس انجیل لوقا، زمانی که مریم به عیسی حامله بود، به دیدار الیصابات رفت و الیصابات گفت: از لحظهای که تو آمدی، جنین در شکم من به حرکت درآمد.
یحیی
لغت نامه دهخدا
یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن ابی زید لواتی مرسی، مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن البیاز، شیخ اندلس در قراآت بود. به سال 406 هَ. ق. به دنیا آمد و به سال 496 هَ. ق. در مرسیة درگذشت. او راست. النبذ النامیة فی القراآت الثمانیة. ( از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن علی جحاف حبوری حسنی، معروف به جحاف، از مردم حبور یمن و شاعر و نویسنده بود و به سال 117 هَ. ق. در ریمة و صاب درگذشت. سمت دبیری علی بن متوکل اسماعیل و پسرش یوسف را داشت و رسائلی برای او نوشت، ولی چون خلافت به مهدی رسید او را زندانی ساخت و بعد آزاد شد. اشعار او را در دیوانی به نام «درر الاصداف من شعر السید یحیی بن ابراهیم جحاف » گرد آورده اند. ( از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن عمک، ادیب و شاعر و فقیه و نحوی بود و شعر نیکو می گفت. آثار او بهترین کتب تحقیقی و پژوهشی مردم یمن بود. از آن جمله است: 1- الکامل. 2- الوافی. 3- الکافی. وی به سال 670 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن احمدبن ابی المجد ابراهیم خالدی شبذی ابیوردی علامه، ازمردم شبذ از دیه های ابیورد بود. ( یادداشت مؤلف ).
یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن مزین، مکنی به ابوزکریا، عالم حدیث و رجال و از مردم قرطبة بود. او راست: 1- تفسیر الموطاء. 2- المستقصیة. 3- فضائل القرآن. 4- رغائب العلم و فضله. 5- تسمیة الرجال المذکورین بالموطاء. ( از اعلام زرکلی ).
یحیی.[ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن یحیی جحافی حبوری،ملقب به عمادالدین و معروف به جحافی، فقیه زیدی یمانی، ادیب و شاعر بود و در عهد متوکل فرمانروایی شهر حبور را داشت. از آثار اوست: 1- ارشاد المؤمنین الی معرفة نهج البلاغة المبین. 2- شرح علی الحاجبیة. وی در حدود سال 103 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ).
فرهنگ فارسی
ابن محمد بن حسن ابن حمید حارثی مذحجی زیدی معروف به مقرائی فقیه و دانشمند بود
فرهنگ اسم ها
معنی: زنده کننده، زندگی بخش، تعمید دهنده، نام پسر زکریا از پیامبران بنی اسرائیل، به معنی «تعمید دهنده»، ( اَعلام ) ) نام پسر زکریّا از پیامبران بنی اسرائیل، ) یحیی ( = شاه یحیی ): شاه بخشی از ایران [حدود، قمری] از سلسله ی آل مظفر، که مدتی بر یزد، اصفهان و فارس حکومت کرد، با اینکه نسبت به امیر تیمور از در اطاعت درآمد، ولی سرانجام به فرمان او کشته شد، ) یحیی: امیر سربداری [، قمری]، که طغاتیمور، امیر مغول را کشت و خود نیز مدتی بعد به دست برادر زنش کشته شد، ) یحیی برمکی: [، قمری] دولتمرد ایرانی، وزیر هارون الرشید که قدرت فراوان به دست آورد، ولی سرانجام مورد غضب خلیفه واقع شد و در زندان درگذشت، ) یحیی ابن حسین: نخستین شاه زیدی یمن [قرن هجری] ملقب به هادی، ) یحیی ابن زید: [قرن هجری] از دلاوران علوی، که پس از کشته شدن پدرش زید ابن علی به خراسان گریخت و در آنجا دعوت به قیام کرد، نصرابن سیار، امیر امور خراسان او را دستگیر کرد و با جمعی از یارانش کشت، ) یحیی ابن عدی: ( = ابوزکریا ): [، قمری] فیلسوف مسیحی اهل تکریت در عراق، مترجم کتاب النفس ارسطو، به عربی و مؤلف برخی کتابهای فلسفی و کلامی، ) یحیی معاذ رازی: [قرن هجری] عارف و زاهد ایرانی از مردم ری، ) یحیی تعمید دهنده ( = یوحنای معمَدان ): [زنده تا حدود میلادی] رهبر دینی یهود، از خویشاوندان حضرت عیسی ( ع )، که ظهور نجات دهنده را به مردم نوید می داد و آنان را در رود اردن غسل تعمید می داد، حاکم فلسطین به تحریک همسرش او را سربرید، ) یحیای دمشقی ( = یوحنای دمشقی ): [حدود، میلادی] مسیحی سوری از آبای کلیسا، مؤلف آثاری در الاهیات، فلسفه و تاریخ، ) یحیی نحوی: [زنده در میلادی] پزشک، فیلسوف و زبان شناسی اهل اسکندریه، مؤلف شرحهایی بر کتابهای بقراط و جالینوس، ( عبری ) به معنی ' تعمید دهنده '، نام بسیاری از مشاهیر در تاریخ، نام پسر زکریا از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل
دانشنامه آزاد فارسی
یحیی (هوانس آبکاریان). یحیی ( ؟ -اصفهان 1311ش)
یحیی
(نام اصلی: هوانس آبکاریان) از ارامنه جلفای اصفهان، تارساز معروف اواخر دورۀ قاجاریهو اوایل عصر پهلوی. نزد پدر و عموی خود که از تارسازان برجسته اصفهان بودند، ساختن تار را فراگرفت و با استفاده از الگوهای تارسازی استاد فرج الله و به مدد استعداد و کاوشگری خویش، در مقام برجسته ترین تارساز عصر خود شناخته شد. از زندگی یحیی اطلاع چندانی باقی نمانده است و آنچه که در دست است، مربوط به نحوۀ ساخت ساز و امتحان صدای سازها و روش کار او از جنبه های صنعتی و هنری است که توسط شاگردان و دوستداران هنرش، به صورت شفاهی و سینه به سینه روایت شده است. الگوهای او هم اکنون نیز تقلید می شود و دربارۀ آن ها مقالاتی نیز نوشته اند.
78010200
دانشنامه اسلامی
معنی یُحْیِی: زنده می کند - زندگی می بخشد
معنی صَّابِئُُونَ: معتقدین به کیشی که حد وسط میان یهودیت و مجوسیت است و کتابی دارند که آن را به حضرت یحیی بن زکریای پیغمبر نسبت دادهاند، و امروز عامه مردم ایشان را (صبیء )میگویند.
معنی صَّابِئِینَ: معتقدین به کیشی که حد وسط میان یهودیت و مجوسیت است و کتابی دارند که آن را به حضرت یحیی بن زکریای پیغمبر نسبت دادهاند، و امروز عامه مردم ایشان را (صبیء )میگویند.
معنی عُزَیْرٌ: عزیر که یهود او را به زبان عبری عزرا میخواند، همچنانکه نام یسوع وقتی از عبری به عربی وارد شده به صورت کلمه عیسی درآمده، و بطوری که میگویند کلمه یوحنا ی عبری در عربی یحیی شده است. و این عزرا همان کسی است که دین یهود را تجدید نمود، بخت النصر مردان ی...
ریشه کلمه:
حیی (۱۸۴ بار)
[ویکی شیعه] یحیی (پیامبر). یحیی بن زکریا از پیامبران بنی اسرائیل بود که در کودکی به نبوت رسید. ماجرای تولد یحیی با وجود پیری پدر و نازایی مادر در قرآن آمده است. حضرت یحیی به زهد و گریه زیاد از خوف خدا معروف بود.
در روایات شیعه، شهادت امام حسین (ع) به شهادت یحیی و امامت برخی از امامان شیعه در دوران کودکی به نبوت حضرت یحیی در کودکی تشبیه شده است. برای اثبات امامت امام جواد، امام هادی و امام زمان در کودکی، به نبوت یحیی در کودکی استناد می شود.
مقامی در مسجد اموی دمشق به یحیی منسوب است و صابئین یا مندائیان خود را پیرو حضرت یحیی می دانند.
جملاتی از کلمه یحیی
هادی دین یحیی یوسف بیان مظهر حق نوح سلیمان مکان
بوتراب و شیخ یحیی و معاذ جمله را بوده است او میر و ملاذ