پروانه

پروانه

این کلمه در زبان فارسی معانی متعددی دارد، در زیر به برخی از معانی رایج این کلمه اشاره می‌کنیم:

حشره: پروانه به عنوان یک نوع حشره شناخته می‌شود که دارای بال‌های بزرگ و رنگارنگ است. این حشرات به خاطر زیبایی و تنوع رنگ‌هایشان معروف هستند و نقش مهمی در گرده‌افشانی گیاهان ایفا می‌کنند. چرخه زندگی آن‌ها شامل مراحل تخم، لارو (کرم)، شفیره و حشره بالغ است که هر یک ویژگی‌های خاص خود را دارند.

مجوز یا اجازه: در برخی زمینه‌ها، این اصطلاح به معنای مجوز یا اجازه‌نامه‌ای است که برای انجام یک فعالیت خاص صادر می‌شود. به عنوان مثال، پروانه کسب به مجوزی اطلاق می‌شود که برای فعالیت‌های تجاری صادر می‌شود. این نوع مجوز از سوی نهادهای دولتی یا سازمان‌های مربوطه صادر می‌شود و نشان‌دهنده قانونی بودن فعالیت‌های اقتصادی فرد یا شرکت است.

نماد عشق و زیبایی: در ادبیات و شعر فارسی، این حشره زیبا به عنوان نمادی از عشق و زیبایی به کار می‌رود. به ویژه در اشعار عاشقانه، به عنوان موجودی که به دور شمع (نماد عشق) می‌چرخد، به تصویر کشیده می‌شود. این تصویرسازی به نوعی نشان‌دهنده فداکاری و وابستگی عمیق عاشق به معشوق است. در بسیاری از اشعار، پروانه به عنوان موجودی لطیف و زیبا توصیف می‌شود که به خاطر عشق خود حاضر است جانش را فدای شمع کند.

حرکت در شنا: این اصطلاح به یکی از سبک‌های شنا اشاره دارد که به دلیل حرکات خاص و الگوی خاص آن به این نام شناخته می‌شود. در این سبک، شناگر به صورت همزمان هر دو دست را به جلو می‌برد و پاها نیز به صورت متناوب و همزمان حرکت می‌کنند. این سبک به خاطر نیاز به هماهنگی بالا و قدرت بدنی زیاد، یکی از دشوارترین سبک‌های شنا محسوب می‌شود.

تکنولوژی و مهندسی: پروانه به قطعه‌ای اشاره دارد که در موتورهای مختلف، به ویژه موتورهای دریایی و هوایی، برای ایجاد نیروی محرکه و انتقال انرژی استفاده می‌شود. آن‌ها معمولاً به شکل تیغه‌های چرخان طراحی شده‌اند که با چرخش خود، جریان هوا یا آب را به حرکت درمی‌آورند و به این ترتیب نیروی لازم برای حرکت وسیله نقلیه را فراهم می‌کنند.

لغت نامه دهخدا

پروانه. [ پ َرْ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) حیوانی گوشت خوار شبیه به یوز که در شمال افریقا زید.و گویند که پیشاپیش شیر رود و آواز کند تا جانوران آواز او شنیده خود را بر کنار کشند و شیر را با او الفتی عظیم است و پس مانده صید شیر خورد. فرانق. فرانک. فرانه. سیاه گوش. برید. قره قولاخ. تفه. عناق الارض. غنجل. پروانک: 
شاها غضنفری تو و پروانه تو من 
پروانه در پناه غضنفر نکوتر است.خاقانی.پروانه وار بر پی شیران نهند پی 
تا آید از کفلگه گوران کبابشان.خاقانی. || دلیل. رهبر. || پیشرو لشکر. || حشره ای است پرنده، سیاه رنگ، بزرگتر از زنبور سرخ با پری دودی رنگ پهن و دراز که به تابستان پیرامون چراغ گردد و گاه به گرمای چراغ بسوزد. پروانه چراغ. چراغ واره. و او پرنده ای بود که خود را بر چراغ یاشمع زند و بسوزد و او را مگس چراغ خوانند. ( حافظ اوبهی ). ام طارق. فراش. فراشه. ( زمخشری ). شب پره. خِرطیط. برنده

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) اسبابی به صورت چرخ پره دار چرخان یا پنکه مثل پروانة کشتی.
( ~. ) (اِ. ) ۱ - نوشته ای رسمی که به دارندة آن اجازة کار معینی را می دهد مثل پروانة وکالت. ۲ - جواز، اجازه نامه. ۳ - حکم، فرمان پادشاهان.
( ~. ) (اِ. ) ۱ - دلیل، رهبر. ۲ - یکی از گوشه های همایون.
(پَ نِ ) (اِ. ) ۱ - نام عمومی هر یک از تیرة پروانگان جزو ردة حشرات که گونه و اقسام متعدد دارد. ۲ - پروانک، جانوری درنده شبیه شغال که به دنبال شیر حرکت می کند و بازماندة شکار آن را می خورد. سیاه گوش و چاوشی هم گویند.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) حشره ای با بال های نازک رنگین که روی گل ها و گیا هان می نشیند و شیرۀ آن ها را می مکد، شاه پرک، پروانۀ روز.
۲. آلتی پره دار که دور خود بچرخد: پروانهٴ هواپیما.
۳. اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس.
۴. حکم، فرمان.
۵. اذن، اجازه، جواز: روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم / پروانه را چه حاجت «پروانهٴ» دخول (سعدی۲: ۴۷۹ ).
۶. ‹پروانک، فرانک› (زیست شناسی ) جانوری درنده شبیه شغال، سیاه گوش، چاوش: پروانه وار بر پی شیران نهند پی / گر باید از کَفَلگه گوران کبابشان (خاقانی: ۳۳۰ ).
۷. (زیست شناسی ) حشرۀ بال دار کوچکی که شب ها گرد چراغ یا شمع می گردد و گاه در شعلۀ شمع می سوزد، پروانۀ شب: دیدی که خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد که شب را سحر کند (حکیم شفائی: لغت نامه: پروانه ).
۸. (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه های ماهور، همایون، و راست پنجگاه.
* پروانهٴ اتومبیل: ابزاری پره دار در خودرو که جلو موتور و پشت رادیاتور قرار دارد و به وسیلۀ تسمه می چرخد و آب داخل رادیاتور را سرد می کند.

فرهنگ فارسی

۱- فرمان پادشاهان حکم نامه حکم. ۲- جواز اجازه نامه تذکره اذن. ۳- اجاز. عبور و مرور گذرنامه. ۴- برات حواله: ( و هیچکس از مجلس شراب بی اجازت شاهنشاه با وثاق نتوانستی شد... و اگر گفتی بوثاق حریف دارم شراب سلار بی استطلاع.... پروانه نبشتی و شراب داران حاصل کرده با او سپردندی. ) ( تاریخ طبرستان لغ. ) ۵- پیک برید حامل خرایط پروانچه فروانق
محلی در شمال شهر هرات

فرهنگ اسم ها

اسم: پروانه (دختر) (فارسی) (پرنده، طبیعت، گل) (تلفظ: parvāne) (فارسی: پروانه) (انگلیسی: parvane)
معنی: حشره ای زیبا با بال های نازک و رنگارنگ، حکم، فرمان، در ادبیات مظهر عاشق، حشره ای با بدن کشیده و باریک و بال های پهن پوشیده از پولک های رنگارنگ، جواز و نشان، ( در موسیقی ایرانی ) گوشه ای در دستگاه راست پنجگاه و نوعی تحریر

جملاتی از کلمه پروانه

هرکه ما را سوخت شمعی بر مزار خویشتن آید این آواز از خاکستر پروانه‌ها
این حشره با طول تقریبی چهار سانتی‌متر، می‌تواند بیش از هفت هزار کیلومتر را به‌طور پیوسته پرواز کند این در حالی است که پیش از این تصور می‌شد نوعی پروانه به نام «پروانه ملکه» طولانی‌ترین مسیر پرواز را به خود اختصاص داده‌است.
قلمرو: یک پروانه ممکن است تعیین کند که حقوق مربوط به کدام منطقه است. به عنوان مثال، پروانه با قلمرو محدود به «آمریکای شمالی» (مکزیک/ایالات متحده/کانادا) به هیچ عنوان به دارنده پروانه اجازه نمی‌دهد از اقدامات در ژاپن محافظت کند.
گل است و شمع و جانانه من و پروانه و بلبل براه عشق‌ امشب همپر پروانه خواهم شد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم