قصد

اراده کردن: قصد به معنای تصمیم‌گیری و اراده فرد برای انجام یک عمل خاص است. به عبارت دیگر، زمانی که فردی قصد می‌کند، نشان‌دهنده این است که او به طور آگاهانه و با نیت خاصی تصمیم به انجام یک کار می‌گیرد.

میانه‌روی: قصد به مفهوم اعتدال و میانه‌روی در رفتار یا عمل اشاره دارد. یعنی فرد در تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات خود افراط نمی‌کند و به دنبال یک رویکرد متعادل است.

از روی عمد و غرض: در اینجا قصد به معنای انجام یک عمل به طور عمدی و با هدف خاص است. این مفهوم نشان‌دهنده این است که فرد به طور آگاهانه و با نیت مشخصی عملی را انجام می‌دهد.

لغت نامه دهخدا

قصد. [ ق َ ] ( ع مص ) میانه راه رفتن. || عدل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ضد افراط. || در هزینه میانگین اسراف و تقتیر را گرفتن. ( اقرب الموارد ). || اعتماد کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || عمد. تعمد. || راست بودن راه. ( اقرب الموارد ). || آهنگ نمودن: قصدت قصده؛ ای نحوت نحوه. و فعل آن از باب ضرب است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). گویند: قصدت علیه و قصدته و قصدت الیه و قصدت له. ( منتهی الارب ).
- از قصد؛ قصداً. عمداً. به قصد.
- قصد قربت ( اصطلاح فقه )؛ آهنگ کاری کردن با نیت آنکه در این کار تقرب به خداست. قصد قربت در هر عبادتی واجب است یعنی انجام دادن و به جا آوردن عبادت باید برای امتثال وفرمانبرداری خدا و اطاعت و پیروی از مولی باشد تا موجب تقرب به خدا گردد. ( از شرح تبصره علامه ج 1 ). و رجوع به ذخیرةالعباد آیت اﷲ فیض شود.
|| پیوسته و با اتصال آوردن اشعار را. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || به حد وسط راضی شدن. || مستوی راه رفتن. ( اقرب الموارد ). || نیکی کردن. || بیان واضح کردن. ( منتهی الارب ). || شکستن چوب و جز آن به هر وجه که باشد، یا شکستن چیزی که به نصف رسد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قسر کردن: قصد فلاناً علی الامر؛ قسره.( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) نیکی. || راستی. ( منتهی الارب ).
قصد. [ ق َ ] ( ع ص ) مرد میانه نه فربه نه لاغر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || راست: طریق قصد؛ ای مستقیم. ( اقرب الموارد ). راه راست. ( نصاب الصبیان ): علی اﷲ قصد السبیل؛ ای بیان الطریق المستقیم الموصل الی الحق. ( اقرب الموارد ). راه میان بر. || ( اِمص ) رشد: هوعلی قصد؛ ای علی رشد. || نقیض افراط و توغل. ( اقرب الموارد ).
قصد. [ ق َ ص ِ ] ( ع ص ) شکسته. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): رمح قصد؛ ای متکسر. ( اقرب الموارد ).
قصد. [ ق َ ص َ ] ( ع اِ ) عوسج. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). درختی است خاردار، و گویند عصای موسی از آن درخت بوده است. ( منتهی الارب ). و این کلمه ای است یمانی. ( اقرب الموارد ). قصد العوسج و الارطی و الطلح و نحو ذلک؛ ساقه های نرم و نازک آنها. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || برگ درخت عضاه، و یکی ِ آن قصدة است. ( اقرب الموارد ). برگ درخت عضاه که در ایام خریف برآورد. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) گرسنگی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) اراده کردن. ۲ - (اِ مص. ) میانه روی. ۳ - از روی عمد و غرض.

فرهنگ عمید

۱. آهنگ، عزم.
۲. منظور، مقصود.
۳. سوءِ نیت.
* قصد داشتن: (مصدر متعدی ) عزم و آهنگ داشتن.
* قصد قربت: آهنگ کاری نیکو کردن با نیت تقرب به خدا.
* قصد کردن: (مصدر لازم ) آهنگ کردن، عزم کردن: کجا گویم که با این درد جانسوز / طبیبم قصد جان ناتوان کرد (حافظ: ۲۸۰ ).

فرهنگ فارسی

میانه راه رفتن، آهنگ کردن، آهنگ، عزم
۱ - ( مصدر ) راه میانه رفتن ۲ - آهنگ چیزی کردن: از اقدام بی تحاشی آن قوم برقصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر... شکسته شد.۳ - ( اسم ) میانه روی ۴ - عزیمت ۵ - ( اسم ) آهنگ نیت ۶ - مقصود. یا به قصد. قصدا عمدا: منت خدای را که بجانم نکرد قصد تیری که شه بقصد نینداخت از کمان. یا به قصد آنکه. بدان منظور: کعب اشرف بعد از واقعه احد بمکه شد... بقصد آنکه تا با مشرکان قریش دست یکی دارد. یا قصد سوئ. قصد بد: بوسهل زوزنی کمان قصد و عصبیت بزه کرد و هیچ بد گفتن بجایگاه نیفتاد. یا قصد ضروری.یا هر گاه مبدائ اول فعل تخیل بانضمام طبیعت یا مزاج باشد قصد ضروری می نامند مانند تنفس برای انسان که با آنکه منشائ آن قصد می باشد مع ذلک عمل ضروری است.
جمع قصده

فرهنگستان زبان و ادب

{intention} [روان شناسی] تصمیمی آگاهانه برای شکل دهی رفتار

جملاتی از کلمه قصد

قصد مکن تا مژه بر هم زنی چونکه شوم چون مژه‌ات می‌پرست
تا کی از دون همتی ما منزل اندر جان کنیم رخت بر بندیم از جان قصد آن جانان کنیم‌
ز کوثر قصد ما باشد ولایت که اشیاء را بود سر سویدا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم