یقین

یقین

یقین به معنای اعتقاد ثابت و قطعی انسان به موضوعی است که با واقعیت همخوانی دارد و هیچ شکی، هرچند قوی، نمی‌تواند آن را از بین ببرد. در دین به عنوان یک سرمایه محسوب می‌شود و ایمان بر پایه آن استوار است. سایر علوم نیز به نوعی از آن نشأت می‌گیرند و رستگاری در آخرت بدون یقین ممکن نیست. در زبان به معنای علمی است که نقطه مقابل شک قرار دارد و بر اساس اخبار و روایات، به مرحله عالی ایمان یقین اطلاق می‌شود. در اصطلاح، این واژه به معنای اعتقاد و باور محکم و استواری است که با حقیقت همخوانی دارد و هیچ گونه احتمال زوال یا خلاف در آن وجود ندارد. به گونه‌ای که فرد همه چیز را از مسبب‌الاسباب می‌داند و به اسباب توجه نمی‌کند و واسطه‌ها را تحت تسلط حق و فاقد هرگونه قدرت و حکم می‌داند. کسی که به این باور رسیده باشد، دارای یقین است.

لغت نامه دهخدا

یقین. [ ی َ ] ( ع اِمص، اِ ) هرچیز ثابت و واضح و دانسته شده و اطمینان قلب به اینکه چیزی که تعلق کرده است موافق واقع می باشد. ( از ناظم الاطباء ). بی گمان. ( ترجمان القرآن ص 180 ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). علمی که همراه شک نباشد. ( از تعریفات جرجانی ). || علم از روی تحقیق. محقق و به راستی و به درستی و آشکارا و اعتقاد و دریافت رأی: أنا علی یقین منه؛ من به طور تحقیق می دانم آن را. ( ناظم الاطباء ). عمد. ( منتهی الارب ). بصیرت. ( ترجمان القرآن ). تصدیق قطعی به نسبت مطابق با واقع که با تشکیک متزلزل نشود. بصیرت. علم.اطلاع. بی گمانی. بی گمان. یَقَن. یَقْن. ( یادداشت مؤلف ). بی شبهه. یقین چیزی است که زایل نشود به تشکیک مشکک و شک آن است که مساوی الطرفین باشد در وجود و عدم، و الا طرف راجح را ظن نامند و طرف مرجوح را وهم گویند. یقین سه مرتبه دارد: اول، علم الیقین. دوم، عین الیقین. سوم، حق الیقین. ( غیاث ) ( آنندراج )

فرهنگ معین

(یَ ) [ ع. ] (ص. ) بدون شک، بی گمان.

فرهنگ عمید

۱. علم و اطلاع که پس از بررسی و استدلال و برطرف شدن شک و گمان حاصل شود.
۲. (صفت ) امری که واضح و ثابت شده باشد.
۳. (قید ) بی شک و شبهه، بی گمان.
۴. (تصوف ) ایمان قلبی به عوالم غیب بدون هیچ شک و تردیدی.
* یقین داشتن: (مصدر لازم ) به راستی و درستی دانستن، مطمئن بودن.
* یقین دانستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) مطمئن بودن.
* یقین کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) باور کردن و بی گمان پذیرفتن، مطمئن شدن.
* به یقین: [قدیمی] یقیناً.

فرهنگ فارسی

امری که واضح وثابت شده، بی شک وشبهه، بی گمان
۱- (اسم ) بی شبهه بی گمان. ۲- بصیرت ۳- علم اطلاع. ۴- یقینا قطعا: عاقبت آن خانه خود ویران شود گنج از زیرش یقین عریان شود. (مثنوی ) ۵- مشاهده ئعیوب است بکشف قلوب وملاحظ. اسراراست بمخاطب. افکار

دانشنامه آزاد فارسی

یقین (عرفان). یَقین (عرفان)
در عرفان به معنی سکون نفس و اطمینان آن است نسبت به آنچه از حواسّ انسان پوشیده است. آن را مَرْکَبِ سالکان دانسته اند. چه بدون یقین، هیچ سالکی توان تحمّل مشکلات سلوک و دشواری های آن را ندارد. برخی عارفان، یقین را آخرین مرحله از مراحلِ اهل ظاهر، و نخستین مرحله از مراحلِ سالکان و خواص دانسته اند. یقین به سه مرحله تقسیم شده است: اگر نتیجۀ قوّت و استحکام دلیل باشد، آن را علم الیقین خوانند، و اگر نتیجۀ شهود باطنی باشد عین الیقین، و اگر نتیجۀ تجلیّات صفاتی و سپس ذاتی باشد، آن را حقّ الیقین نامند.
یقین (فلسفه). حالتی نفسانی که دارندۀ آن نسبت به امری هیچ گونه شک و تردیدی ندارد. ادراکات انسان بر سه گونۀ کلی است، یقین نیز بر سه گونه است: ۱. یقین حسی که درنتیجه عدم تردید در تصور یا تصدیق امور محسوس حاصل می شود و به آن «یقین واقعی یا حسی» گویند، مانند یقین به وجود آتش یا گرمای آتش؛ ۲. یقین ادراکی که درنتیجۀ تأمل قوۀ عاقله در ادراکات حسی حاصل می شود، مانند علم به اصول اولیۀ تفکر (اصل این همانی و امتناع اجتماع نقیضین) و به تعبیر دیگر بدیهیات اولیه و ثانویه. از عدم تردید در این ادراکات به «یقین علمی» تعبیر می شود؛ ۳. یقین اعتباری و اخلاقی که درنتیجۀ ادراکات ذهنی، تعالیم محیطی، حالات شخصی و غیره برای شخص فراهم می آید. از عدم تردید در این ادراکات به «یقین اخلاقی» تعبیر می شود. در تقسیمی دیگر، چون مفاد ادراکات یا به خارج برمی گردد یا به ذهن؛ یقین نیز به «ذهنی» و «عینی» تقسیم می شود. گاه در پاره ای از تعابیر یقین را «جزم مؤکّد» دانسته اند، زیرا جزم علم به طرف اثباتی قضیه است حال آن که یقین قابل اعتبار در هر دو طرف قضیه می باشد، افزون بر این که جزم ثمرۀ شناخت حسی است و یقین ثمرۀ مطلق شناخت.

ویکی واژه

بدون شک، بی گمان.

جملاتی از کلمه یقین

چو خورشید یقین او را بیابد باوّل لمعه سوی او شتابد
به یقین واجب الوجود یکیست هر چه در وهم و خاطر آید نیست
یقینِ ذاتِ ایشان بودِ جانست بر عشّاق این عین العیانست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم