گفت و شنود

لغت نامه دهخدا

گفت و شنود. [ گ ُ ت ُ ش َ / ش ِ / ش ُ ] ( ترکیب عطفی، اِمص مرکب ) گفتن و شنودن. مباحثه. مکالمه. جر و بحث:
تااز برای گفت و شنود است خلق را
گوش سخن نیوش و زبان سخن گزار.سوزنی.عمری گذشت و گفت و شنود تو رو نداد
ای بی نصیب گوشم و ای بی نوا لبم.عرفی ( از آنندراج ).رجوع به گفت و شنید شود.

فرهنگ معین

(گُ تُ شُ ) (اِمص. ) ۱ - گفتن و شنیدن مکالمه. ۲ - مباحثه، جر و بحث.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گفتن و شنیدن مکالمه. ۲ - مباحثه جر و بحث.

ویکی واژه

گفتن و شنیدن مکالمه.
مباحثه، جر و بحث.

جمله سازی با گفت و شنود

شد چو فارغ شاد از این گفت و شنود مرتضی آمد به بالینش فرود
بد از دوست گر بود گفت و شنود که خوابم بدان حالت اندر ربود
اناالحق گوی چون حق رخ نمودست که حق اینجا ترا گفت و شنود است
خود نماید جمال و خود بیند از خودش با خود است گفت و شنود
دوش با خویشتنم بود همی گفت و شنود که عجب بی‌خبر از کیفیت خویشتنم
حریف ما شو و می نوش و روی ساقی بین ببزمگاه شهود آ چه جای گفت و شنود