تا ز زخم لَخت گاوی خوش شوم همچو کشته و گاو موسی گش شوم
گاو موسی است تن که قربانش تو بفرمان کردگار کنی
گاو موسی دان مرا جان دادهای جزو جزوم حشر هر آزادهای
نور شمع از نقاب زردی تافت گاو موسی بها به زردی یافت
تا ز زخم لَخت یابم من حیات چون قتیل از گاو موسی ای ثقات