هریکی را شده است یکتا نان مهتر از کوه قاف در میزان
گر کواکب را مسلم گشتی این عالی سپهر هریکی بودندی اندر فوج دیگر چاکری
کورهای بیحد اندر چاه بود هریکی را سوی چاهی راه بود
که تا هریکی بیست سال دگر بمانیم بی بیم و بی درد سر
هریکی دیده جزوی از اجزا همگان را فتاده ظن خطا
دین حق روی خود نهان کرده هریکی دین بد عیان کرده
هر یکیگاه حمله چون صرصر هریکی روز وقعه چون تنین