نصیبه یکی از نامهای زیبا و دلنشین دخترانه است که به خاطر آوای خوش و معانی نیکویی که دارد، به یکی از بهترین گزینهها برای نامگذاری دختران تبدیل شده است. این نام میتواند انتخابی مناسب و خاص برای دختر عزیزتان باشد. نصیبه، که به عنوان یک نام دخترانه با ریشهای عمیق و اصیل عربی شناخته میشود، به معانی گوناگونی اشاره دارد که هر یک از این معانی به نوعی با زندگی، سرنوشت و تقدیر انسان مرتبط است. این نام به طور خاص به معنای بهره و سهم اشاره دارد و میتوان آن را به عنوان نمایندهای از قسمتهایی که هر فرد در زندگی خود تجربه میکند، در نظر گرفت. در فرهنگ عربی، نامها همواره حامل مفاهیم عمیق و ارزشمندی بودهاند و نصیبه نیز از این قاعده مستثنی نیست. نامی که نشاندهنده تقدیر و سرنوشت است، به نوعی میتواند بیانگر آن باشد که هر شخص چه نقشی در زندگی خود ایفا میکند و چگونه میتواند از فرصتهای زندگی بهرهبرداری کند. این واژه در ادبیات و شعر عربی نیز به کرات مورد استفاده قرار گرفته و به زیبایی و عمق معناهای آن افزوده است. با توجه به این مفاهیم، نصیبه نه تنها یک نام ساده، بلکه نمادی از امید و تلاش برای دستیابی به بهترینها در زندگی است. به همین دلیل، انتخاب این نام برای دختران میتواند نشاندهنده آرزوها و امیدهای والدین برای آینده فرزندشان باشد و بر این باور تأکید کند که هر فرد میتواند با تلاش و اراده، سهم خود را از زندگی بگیرد و به سرنوشت مطلوب خود دست یابد.
نصیبه
لغت نامه دهخدا
( نصیبة ) نصیبة. [ ن َ ب َ ] ( ع اِ ) هرچه آن را عَلَم و نشان گردانند. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || سنگ گرداگرد دیوار خانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سنگ گرداگرد حوض که درز آن را به گچ و مانند آن درگیرند. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آن سنگ که بپای کنند بر کناره حوض. ( مهذب الاسماء ) ( از المنجد ). واحد نصائب است. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). ج، نصائب. و نیز رجوع به نصائب شود. || تأنیث نصیب است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نصیب شود.
نصیبة. [ ن َ ب َ ] ( اِخ ) زنی جراح که در جنگ احدچند تن از کسان و فرزندان وی کشته شدند و او با این همه به زخم بندی مجروحین اشتغال ورزید و سپس به جنگ پرداخت و چون زه کمانش گسیخت گیسوان خود را برید و زه کمان ساخت. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نسیبة شود.
نصیبه.[ ن َ ب َ / ب ِ ] ( از ع، اِ ) نصیب. حصه. قسمت. ( از آنندراج ). مأخوذ از نصیب. بهره. سهم. بهر. روزی. رزق.حظ. بخش: آن نان را که نصیبه خویش داشتی به روز به نیازمندان دهی. ( منتخب قابوسنامه ص 18 ).
فرهنگ عمید
۲. نصیب، بهره.
۳. هرچه که آن را علم و نشان گردانند.
۴. سنگی که در گرداگرد حوض نصب کنند.
فرهنگ فارسی
زنی جراح که در جنگ احد چند تن از کسان و فرزندان وی کشته شدند و او با این همه به زخم بندی مجروحین اشتغال ورزید و سپس به جنگ پرداخت و چون زه کمانش گسیخت گیسوان خود را برید و زه کسان ساخت.
فرهنگ اسم ها
معنی: سهم کسی از چیزی، بهره، سرنوشت، تقدیر، ( مؤنث نَصیب )، نصیب، حصه، قسمت هر کس از سرنوشت