مهنا

معنای لغوی:

مهنا در لغت به معنای گوارا و خوشایند است، این کلمه می‌تواند به مفاهیمی مانند راحتی و لذت نیز اشاره داشته باشد.

مترادف‌های آن شامل خوش گوار و مطبوع هستند، در حالی که متضاد آن ناگوار می‌باشد.

معانی انگلیسی این واژه شامل comfortable ،delicious  و pleasant است.

معنی به عنوان نام:

به عنوان یک اسم دخترانه، مهنا به معنای در خور و شایسته نیز تفسیر می‌شود، این نام به نوعی می‌تواند نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های مثبت و مطلوب باشد.

در گذشته، مهنا به معنای گوارا و خوش و دور از رنج نیز به کار می‌رفته است، که این خود نشان‌دهنده‌ی آرزوی خوشبختی و راحتی برای فردی است که این نام را دارد.

به طور کلی، نام مهنا نه تنها یک نام زیبا و خوش‌صدا است، بلکه بار معنایی مثبت و دلنشینی دارد که می‌تواند نشان‌دهنده‌ی آرزوها و خواسته‌های خوب برای فردی باشد که این نام را دارد.

لغت نامه دهخدا

مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] ( ع ص ) مهناء. گوارا. گوارا گردیده. گوارا شده. باعافیت. خوشگوار. گوارنده. ( ترجمان علامه جرجانی ص 96 ). گوارا و هاضم و خوشمزه. ( غیاث ). سازگار. خوش. گواران. ( دستورالاخوان ):
ای دین پیمبر به جمال تو مزین
وی ملک شهنشه به خصال تو مهنا.امیرمعزی.بل مردمیست میوه ترا و تو
نیکو درخت سبز و مهنائی.ناصرخسرو ( دیوان ص 402 ).آسیمه بسی کرد فلک بی خبران را
و آشفته بسی گشت بدو کار مهنا.ناصرخسرو.هر که از آتش بستر سازد... خواب او مهنا نباشد. ( کلیله و دمنه ). فواید و ثمرات آن او را مهنا نشود. ( کلیله و دمنه ).
عیش تو بادا به عز و ناز مهنا
بر همه شادی ترا مهیا اسباب.سوزنی.لشکرگهت بر حاشیت گوگرد سرخ از خاصیت
بر تو ز گنج عافیت عیش مهنا ریخته.خاقانی.یک جهان دل زین درخت و چشمه شاد
جمله را عیش مهنا دیده ام.خاقانی.بخت تو خواب دیده بیدار تا ز آن
بر چشم فتنه خواب مهنا برافکند.خاقانی.این دو کبک با یکدیگر عیشی مهنا و وصالی مهیا داشتند. ( سندبادنامه ص 121 ).
ملک خراسان و وراثت سلطنت آل سامان مهیا و مهنا شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 210 ).
بوستان خانه عیش است و چمن کوی نشاط
تا مهیا نبود عیش مهنا نرویم.سعدی.- مهنا شدن؛ گوارا شدن:
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهنا نشود یار کجاست.حافظ.- مهنا گرداندن؛ گوارا کردن: اسباب سکون و استنامت... وخفض عیش و آسایش ایشان را مهیا و مهنا گردانید. ( التوسل الی الترسل ص 16 ).
|| آنچه بی رنج به دست رسد و دوراز رنج و زحمت:
مسعود جهانگیر جهاندار که ایزد
داده ست بدو ملک مهیا و مهنا.مسعودسعد.دیباچه سراچه کل خواجه رسل
کز خدمتش مراد مهنا برآورم.خاقانی. || ( اِ ) بزماورد. ( مهذب الاسماء ). زماورد. نرگس خوان. نرگسه خوان. میسر. لقمه خلیفه. لقمه قاضی. نرجس المائده. نواله. ( دستورالاخوان ).
- ابوالمهنا؛ شراب. ( دستورالاخوان ).
مهنا. [ م ُ هََ ن ْ نا ] ( اِخ ) ابن جیفر یحمدی. از امامان عمان. بعد از درگذشت عبدالملک بن حمید به سال 226 هَ. ق. با وی بیعت شد و در سال 237 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 8 ص 261 ).

فرهنگ معین

(مُ هَ نّ ) [ ع. ] (اِمف. ) گوارا، خوش آیند.

فرهنگ عمید

گوارا، خوشایند.

فرهنگ فارسی

گوارا و خوش آیند
( اسم ) ۱ - گوارا شده: [ چه اگر این معنی بر وی پوشیده ماند انتفاع او از آن صورت نبندد و فواید و ثمرات آن او را مهنا نباشد...] ۲ - دوراز رنج و زحمت. توضیح همین صورت [مهنا] صحیح است نه معنی زیرا مهنا مهموزاست. مهنا گرداندن ( گردانیدن ). ( مصدر ) گوارا کردن: [ اسباب سکون و استنامت...و خفض عیش و آسایش ایشانرا مهیا و مهنا گردانید.]
ابن عیسی بن مهنا بن مانع طائی ملقب به حسام الدین از آل فضل و ملقب به سلطان العرب و مشهور به مهنای ثانی امیر بادیه الشام و صاحب تدمر بسال ۶۸۳ ه.ق. از جانب سلطان منصور قلاوون به امارت رسید.

فرهنگ اسم ها

اسم: مهنا (دختر) (عربی) (تلفظ: mohannā) (فارسی: مهنا) (انگلیسی: mohanna)
معنی: در خور، شایسته، ( در قدیم ) گوارا و خوش، دور از رنج

ویکی واژه

گوارا، خوش آیند.

جملاتی از کلمه مهنا

اندر کنار او ننهد چرخ نعمتی کانرا به او نه بخت مهنا کند همی
مهیا باد عیش تو مهنا باد بر عشرت برت با یار سیمین بر کفت با ساغر صهبا
راستی خواجه در این عهد ترا شاید گفت که زجودت همه کس عیش مهنا دارد
نرمک‌‌نرمک لبان‌گشوده به خنده وز لبکانش چکید شهد مهنا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم