ممانعت

در زبان نظامی، ممانعت به معنای ایجاد تأخیر، مختل کردن یا نابود کردن نیروها و منابع دشمن در مسیر رسیدن به میدان نبرد است. معمولاً بین نوع استراتژیک و نوع تاکتیکی تمایز قائل می‌شوند. نوع استراتژیک به عملیاتی اطلاق می‌شود که تأثیر آن وسیع و بلندمدت است، در حالی که نوع تاکتیکی به اقداماتی اشاره دارد که تأثیر فوری و در یک محدوده جغرافیایی خاص دارند. علاوه بر این، اصطلاح ممانعت در زمینه جرم‌شناسی و اجرای قانون نیز به کار می‌رود، مانند مبارزه با مواد مخدر در ایالات متحده و درون‌کوچی.

لغت نامه دهخدا

ممانعت. [ م ُ ن َ / ن ِ ع َ ] ( از ع، اِمص ) بازداشتگی و منع و نهی و تعرض و مزاحمت و اعتراض و دفع.( ناظم الاطباء ). بازداشتن کسی از چیزی. جلوگیری. بازداشت. منع. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): محسن بن طاق که امیر غز بود راه او بگرفت و به ممانعت او برخاست. ( ترجمه تاریخ یمینی ). منتصر به اسفراین افتاد و مردم اسفراین از خوف فتنه به ممانعت او برخاستند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به ممانعة شود.
- ممانعت کردن؛ جلوگیری کردن. بازداشتن از کاری.
ممانعة. [ م ُ ن َ ع َ ] ( ع مص ) بازداشتن از یکدیگر و کسی را از چیزی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). کسی را از چیزی بازداشتن. ( مصادر زوزنی ). کسی را از چیزی واداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن و منع کردن. ( غیاث اللغات ). || در اصطلاح، عبارت از آن است که سائل مقدمات دلیل استدلال کننده را کلاً یا بعضاً نپذیرد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به تعریفات جرجانی شود.

فرهنگ معین

(مُ نِ عَ ) [ ع. ممانعة ] (مص م. ) جلوگیری کردن، بازداشتن.

فرهنگ عمید

کسی را از کاری بازداشتن، منع کردن، جلوگیری کردن.

فرهنگ فارسی

کسی راازکاری بازداشتن، منع کردن، جلوگیری کردن
۱ - ( مصدر ) از کاری باز داشتن کسی را جلوگیری کردن. ۲ - ( اسم ) جلوگیری منع.

فرهنگستان زبان و ادب

{interdiction} [علوم نظامی] اقدامی برای منحرف و مختل کردن و انهدام توان بالقوۀ نظامی دشمن پیش از به کارگیری آن علیه نیروهای خودی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ایرادهای معترض به قیاس مستدِلّ را ممانعت گویند.
ممانعت، از مبطلات بوده و به معنای اعتراض های معترض به قیاس مستدل، به وصف و یا حکم آن می باشد.
اقسام اعتراض ها
این اعتراض ها عبارت است از:۱. اعتراض به منع ثبوت وصف در اصل یا فرع؛۲. اعتراض به منع حکم در اصل یا فرع؛۳. اعتراض به منع صلاحیت وصف برای ترتب حکم بر آن؛۴. اعتراض به منع مناسبت میان حکم و وصف.
نظر اصولیون اهل سنت
بعضی از اصولی های اهل سنت از مبطلات علت، تنها ممانعت و معارضه را صحیح می دانند.

ویکی واژه

ممانعة
جلوگیری کردن، بازداشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم