گروهی از افراد که به واسطه زبان، فرهنگ یا میراث مشترک به یکدیگر متصل میشوند و معمولاً به عنوان یک واحد سیاسی شناخته میشوند. این اصطلاح اغلب به جای کشور یا دولت به کار میرود، مانند در عبارت سازمان ملل، اما مفهوم ملت فراتر از وجود مرزها یا نهادهای سیاسی است. به عنوان مثال، پس از تقسیم لهستان در قرن ۱۸ و از دست دادن وضعیت دولتیاش، مردم لهستان همچنان خود را به عنوان یک ملت واحد میشناختند. در زمان تأسیس دولت یوگسلاوی پس از جنگ جهانی اول، اگرچه دولتی به نام یوگسلاوی شکل گرفت، اما در درون آن اقوام مختلفی وجود داشتند که خود را صرب، کروات، اسلوون و مونتنگرو میدانستند و نه ملت یوگسلاوی. دولتهای ملی در اروپا پس از پایان عصر فئودالیسم و تغییر وفاداری مردم از اربابان محلی به پادشاهان، و همچنین کنار گذاشتن جهانبینی کلیسایی و امپراتوری مقدس روم، به وجود آمدند. انقلابهای آمریکا و فرانسه مفهوم ملت را به مردم و نه به پادشاهان معطوف کردند. در قرنهای ۱۹ و ۲۰، تلاشهای مردمان دیگر قارهها برای دستیابی به استقلال و خودمختاری نیز به این روند افزوده شد.

ملت
لغت نامه دهخدا
امیرعالم عادل محمد محمود
جلال دولت و ملک و جمال ملت و دین.فرخی.و آنانکه مفسدان جهانند و مرتدان
از ملت محمد و توحید کردگار.منوچهری.یمین دولت و دولت بدو گرفته شرف
امین ملت و ملت بدو گرفته جمال.عنصری.از روزگار و خلق ملولم کنون ازآنک
پشتم به کردگار و رسول است و ملتش.ناصرخسرو.آفتاب پرست بوده اند یاملتی ضعیف داشته و... ( ابن البلخی ).
همیشه تا رخ صورت بری است از معنی
همیشه تا دل دعوی قوی است از برهان
تو دار مایه اظهار صورت و معنی
توباش حجت برهان ملت و ایمان.عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 368 ).شمشیر پاسبان ملک است و نگاهبان ملت. ( نوروزنامه ).
عید اضحی سنت و رسم خلیل آزر است
اهل ملت را به رسم و سنت او افتخار.امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 410 ).زین فتح نو که کردی ملت گرفت قوت
زین ملک نو که بردی دولت گرفت بالا.امیرمعزی.شادی به تو مخلد، شاهی به تو مؤید
ملت به تو مزین، دولت به تو مهنا.امیرمعزی.معین دولت عالی نصیر ملت حق
که پهلوان ملوک است و سیدالامرا.امیرمعزی.خلاف میان اصحاب ملتها هرچه ظاهرتر، بعضی به طریق ارث دست در شاخی ضعیف زده و... ( کلیله و دمنه ). در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنی می گفتند و گرد تقبیح ملت خصم و نفی مخالفان می گشتند. ( کلیله و دمنه ).
سپهر دانش و دولت بهار ملکت و ملت
جمال مسجد ومنبر نظام مجلس و میدان.عمعق ( دیوان چ نفیسی ص 190 ).موحدی است گذشتن ز ملت ثنوی
ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود.سوزنی.مفتی شرع کرم عاقله ملت جود
آنکه از مادر احرار چنو کم زاید.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 636 ).
دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا
مادر بخت یگانه زای صفاهان.خاقانی.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] شریعت، کیش، آیین.
۳. [قدیمی] پیروان یک دین.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - دین آیین شریعت: [ و از برای تشیید قواعد دین و ملت و تشدید عواقد فرض و سنت انبیا و رسل را بخلایق فرستاد. ] ( جوامع الحکایات ۲ ) ۳:۱ - پیروان یک دین: [ و محاسن این کتاب را نهایت نیست و کدام فضیلت از این فراتر که از امت به امت و از ملت به ملت رسید و مردود نگشت ] ( کلیله. مصحح مینوی ۳ ) ۱۹ - گروه مردم قوم ۴ - مجموعه افراد یک کشور: [ چون عادت دوار صاحبقران کامکار همواره چنان بود که در کفایت مصالح و مهمات ملک و ملت بنفس مبارک خویش التفات فرماید... ] ( ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر ۴۱۱:۲ ) جمع: ملل.
حرکت دادن و سخت جنبانیدن چیزی را.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
ملة
این واژه را عرب از ملکوتا سریانی گرفته و خود سریانی ها آن را از آریایی ها در زمان زیر دست و زیر فرمان بودنشان گرفتند: واژه آریایی *لِک lek ( در پهلوی lekā ) همخانواده با location انگلیسی و loka در سنسکریت به معنای سرزمین اقلیم بوم زمین است که از آن واژه مَلِک ( مَه=بزرگ لِک=سرزمین ) به معنای سلطان را ساخته اند. واژه مملکت ( مام=بدنه - تمام لِک=ملت ات ) به معنای امپراتوری یا شاهنشاهی است که از پیوستن چندین ملت شکل میگیرد ( مام میهن=تمامیت میهن ). در سنسکریت loka लोक در بلوچستان واژه mahlk مہلوک همتای واژه ملت هستند. عرب از مَلِک واژه ملوک و از مملکت واژه ممالک را به دست آورده است. *پیرس: فرهنگ واژگان پهلوی: شادروان بهرام فره وشی
در سغدی واژه نافچ را برای ملت داریم. این واژه با ناف یا نافَگ پهلوی که به چم خانواده است، همریشه است. بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب
کیش، آیین.
پیروان یک دین.
مردم یک کشور.
جمله سازی با ملت
سالها در خدمتش بسته میان خدمتش را ملتزم چون بندگان
سیر هفتاد و دو ملت کرده ام در طور عشق کس نمی داند چه خواهد بود انجامم هنوز
همت از چرخ بیاموز که شد بر در دوست از ازل تا به ابد ملتزم یک تعظیم