کلمه مظلوم در زبان فارسی به معنای فردی است که تحت ظلم و ستم قرار گرفته و حقوقش نادیده شده است. به بیان سادهتر، مظلوم کسی است که مورد تعدی و آسیب دیگران قرار میگیرد و در نتیجه، احساس بیعدالتی و ناامیدی میکند. این واژه به کسانی اطلاق میشود که در برابر ناعدالتیها و رفتارهای ناپسند دیگران، بیدفاع و آسیبپذیر هستند. مظلومیت همچنین میتواند به معنای عدم توانایی در دفاع از خود و احقاق حقوق خویش باشد. این مفهوم در فرهنگ و ادبیات فارسی بهوفور دیده میشود و نشاندهنده تأثیر عمیق ظلم بر روح و روان انسانهاست. افراد مظلوم معمولاً در جامعه مورد حمایت قرار میگیرند، زیرا همگان میدانند که ظلم ورزیدن به دیگران، نهتنها غیرانسانی است بلکه بر اعتبار و سلامت جامعه نیز تأثیر منفی میگذارد.
مظلوم
لغت نامه دهخدا
ای بسا تاج و تخت مرجومان
لخت لخت از دعای مظلومان.سنایی.با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و تقویت مظلومان حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ). اقوال پسندیده مدروس گشته... و مظلوم محق ذلیل و ظالم مبطل عزیز. ( کلیله و دمنه ).
تو داوری و ما همه مظلوم روزگار
مظلوم در حمایت داور نکوتر است.خاقانی.زنجیر فلک گردد حبل اﷲ مظلومان
گر قاف به قاف از دین یک تار کشد عدلش.خاقانی.مظلومم از زمانه و محرومم از فلک
ای بانو الغیاث که جای ترحم است.خاقانی.لواطف او درهای رأفت بر مظلومان گشاده. ( سندبادنامه ).
لب خشک مظلوم گو خوش بخند
که دندان ظالم بخواهند کند.سعدی.
مظلوم. [ م َ ] ( ع اِ ) ماست که پیش از جغرات شدن خورده شود. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ماست نارسیده. ( بحرالجواهر ) ( مهذب الاسماء ). شیری که پیش از مسکه برآوردن نوشیده شود. ( از محیط المحیط ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) کسی که مورد ظلم قرار گرفته ستم رسیده: اگر بر مظلومی جوری رفته باشد جبرمال اختلال پذیرفت. او را و اجب دانند. جمع: مظلومین.
ماست که پیش از جغرات شدن خورده شود. ماست نارسیده.
ویکی واژه
جمله سازی با مظلوم
نی دلش یک مو به رحمت نرم گشت نز سر مظلوم آزاری گذشت
بغلتید بر خاک چون بی هشان چو مظلوم در دست مردم کشان
سر بابای مظلومم به طشت است که در اشکم از چشم تر آید