مصلح

اسم پسرانه مصلح یک نام عربی است که به اصلاح، نیکوکاری و مسئولیت اجتماعی اشاره دارد. این نام می‌تواند به فرد احساس خاص بودن و ارزشمندی بدهد و او را به عنوان شخصیتی با روحیه مثبت و اخلاق‌مدار در جامعه معرفی کند.

معانی اسم

اصلاح‌کننده: مصلح به معنای اصلاح‌کننده یا بهبوددهنده است. این واژه به فردی اشاره دارد که در تلاش است تا شرایط را بهبود بخشد و به اصلاح مشکلات موجود بپردازد. این ویژگی می‌تواند نشان‌دهنده فردی باشد که در زندگی خود به دنبال ایجاد تغییرات مثبت و کمک به دیگران است.

متصدی امور خیر: در برخی تفسیرها، مصلح به معنای کسی است که در امور خیر و نیکوکاری فعال است. این ویژگی می‌تواند به فرد یادآوری کند که در زندگی باید به مسئولیت‌های اجتماعی خود توجه کند و در راستای خدمت به دیگران و جامعه تلاش کند.

تأثیر بر شخصیت

انتخاب نام مصلح می‌تواند تأثیر مثبتی بر شخصیت فرد داشته باشد. این نام به فرد یادآوری می‌کند که باید به ارزش‌های انسانی و اخلاقی پایبند باشد و در عین حال در زندگی به دنبال اصلاح و بهبود شرایط باشد. همچنین، این نام می‌تواند فرد را به سمت نیکوکاری و خدمت به جامعه سوق دهد و او را به عنوان شخصیتی مثبت و فعال در زمینه‌های اجتماعی معرفی کند.

لغت نامه دهخدا

مصلح. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص )به صلاح و نیکویی آورنده. ( آنندراج ) ( از غیاث ). || آنکه اصلاح می کند و بهتر می نماید. ( ناظم الاطباء ). اصلاح کننده. نیکوکننده. مقابل مفسد. که در صلاح ونیکویی بکوشد: خاندانها بحمداﷲ که یکی است در یگانگی و الفت مؤکدتر شود و دوستان ما و مصلحان بدان شادمانه گردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 210 ). چون خیانت در میان آمد و مردم مصلح نماندند آن اعتمادبرخاست. ( فارسنامه ابن البلخی ص 146 ). به سبب او مصلحان آسوده باشند و مفسدان مالیده. ( کلیله و دمنه ).
مصلحان را نظرنواز شوم
مصلحت را به پیش باز شوم.نظامی.متقیان و مصلحان پای در دامن امن و عافیت نهادند. ( سندبادنامه ص 9 ). مسافر؛ مصلح میان قوم. ( منتهی الارب ). || نیکویی کننده. آنکه نیکویی می کند. ( ناظم الاطباء ). نیکوکار. ج، مصلحون. ( مهذب الاسماء ). شخص خوب و نکوکار نیکوکردار نیک منش نیکوسرشت. ( یادداشت مؤلف ): مکتب وی را به مصلحی دادند. ( گلستان ). || کسی که درست می کند و آراسته می کند. || موافق و مناسب. || میانجی و صلح دهنده و آشتی دهنده. ( ناظم الاطباء ). آشتی دهنده. میانجی. مقابل مفسد و فسادانگیز. ( یادداشت مؤلف ). || داور و حاکم. ( ناظم الاطباء ): شرط آن است که درباب سلجوقیان سخن نگویی که صلح با آن ایشان مرا ممکن نخواهد بود که میان هر دو گروه شمشیر خونریز است مصالح. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 698 ). || شفابخش. || موافق و مناسب بدن و مزاج. ( ناظم الاطباء ). در ادویه، دارویی که با داروی دیگر یار کنندتا مضرات داروی اولین ببرد. کم کننده یا برنده زیان دارویی: و مصلح وی سکنجبین است. ( یادداشت مؤلف ). آنچه اصلاح حال مأکول و مشروب نماید اعم از آنکه دفع ضرر آن کند یا معاونت بر فعل او نماید یا حفظ قوه یاکسر حدت او کند یا بدرقه به جهت وصول او به اعضا گردد.
- مصلح شدن؛ به صلاح آورنده شدن.
- || آشتی دهنده شدن:
اهتمام تو اگر مصلح اضداد شود
سر برآرد ز گریبان ابد شخص ازل.وحشی ( دیوان ص 232 ).
مصلح. [ م ُ ل َ ] ( ع ص ) اصلاح شده و درست گشته. || مهیا. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ لِ ) [ ع. ] (اِفا. ) اصلاح کننده، نیکو - کار.

فرهنگ عمید

۱. اصلاح کننده، به صلاح آورنده، نیکوکننده.
۲. آشتی دهنده.
۳. شایسته، نیکوکار.

فرهنگ فارسی

اصلاح کننده، به صلاح آورنده، نیکوکننده، آشتی دهنده، شایسته ونیکوکار
۱- ( اسم ) بصلاح ونیکویی آورنده اصلاح کننده مقابل مفسد. ۲ - آشتی دهنده مقابل مفسد. ۳- ( صفت ) نیکو کار صالح جمع: مصلحین.
اصلاح شده و درست گشته

فرهنگ اسم ها

اسم: مصلح (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mosleh) (فارسی: مصلح) (انگلیسی: mosleh)
معنی: آن که با خیر اندیشی و نیکوکاری به مردم کمک می کند و مشکلات آنها را برطرف می سازد، در مقابلِ مفسد، آن که اصلاح می کند، اصلاح کننده

جملاتی از کلمه مصلح

رنج خیال مصلحت ساز زندگی‌ست باری‌گهی‌که نیست به دوشت‌کشیده رو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال درخت فال درخت فال ورق فال ورق