مرغی

واژه مرغی در زبان فارسی معانی متعددی را در بر می‌گیرد. یکی از کاربردهای آن در توصیف کلامی است که معنای خود را به روشنی آشکار نمی‌سازد؛ به عبارتی، سخنی که در لفافه پیچیده شده و فهم آن نیازمند تأمل و دقت بیشتری است. این نوع بیان، که ریشه در فرهنگ غنی ادبیات فارسی دارد، گاه برای افزودن ظرافت و عمق به سخن به کار می‌رود.

در تاریخ، به فرقه‌ای اشاره شده است که در نواحی مجاور الموت، مانند ده دیکین و گرمارود، سکونت داشته‌اند و با عقاید خاص خود شناخته می‌شدند. برخی مورخان و پژوهشگران، این فرقه را از مزدکیان دانسته‌اند و از آن با عنوان مرقی نیز یاد کرده‌اند. این اشاره تاریخی، بُعد دیگری به این مفهوم می‌بخشد و آن را به جریانات فکری و اجتماعی دوره‌های گذشته پیوند می‌زند.

همچنین، نسبت مرغی به مرغ نیز در فرهنگ و هنر ایرانی جایگاه ویژه‌ای دارد. به طور خاص، در توصیف ظروف و اشیاء عتیقه‌ای که با نقوش پرندگان و گل‌ها مزین شده‌اند، از عبارت چینی و کاسه و ظروف مرغی استفاده می‌شود. این ظروف که به لطافت و زیبایی‌شان شهره بوده‌اند، نمایانگر ذوق هنری ایرانیان در دوره‌های گذشته هستند. علاوه بر این، مرغی به معنای مرغ‌فروش نیز به کار می‌رود و به فردی اطلاق می‌شود که شغلش فروش پرندگان است.

لغت نامه دهخدا

مرغی. [ م ُ رَغ ْ غی ] ( ع ص ) کلام ٌ مرغی، کلام مُرَغ ة؛ سخن که معنی خود ظاهر نسازد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مرغی. [ م َ رَ ] ( اِخ ) فرقه ای با عقاید خاص ساکن برخی نواحی مجاور الموت چون ده دیکین وگرمارود و غیره. برخی آنان را مزدکی شمرند. مرقی.
مرغی. [ م ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به مرغ. رجوع به مرغ شود.
- چینی و کاسه و ظروف مرغی؛ نوعی چینی و ظروف بسیار لطیف قدیم که صورت گلها و مرغها از نقوش آن است و گرانبهاست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| مرغ فروش. کسی که حرفه اش فروش مرغ باشد.

جمله سازی با مرغی

تو در پروازی و من با دل تنگ نشسته همچو مرغی بر سر سنگ
رشته در پای مرغ رام خطاست خاصه مرغی که در قفس باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال رابطه فال رابطه فال نخود فال نخود