مرزوق

کلمه مرزوق در زبان فارسی به معنای برکت‌دار یا مورد روزی است. این واژه به طور خاص به افرادی اشاره دارد که دارای نعمت و روزی فراوان هستند و به نوعی به برکت و خوشبختی در زندگی اشاره دارد.

معانی و کاربردها

برکت و روزی: مرزوق به معنای شخصی است که از نعمت‌های الهی برخوردار است و زندگی‌اش با برکت و روزی فراوان همراه است. این واژه به نوعی به افراد خوشبخت و موفق اشاره دارد.

استفاده در متون دینی: در این زمینه، مرزوق به عنوان صفتی برای توصیف افرادی به کار می‌رود که از نعمت‌های خداوند بهره‌مند هستند و در زندگی خود خوشبختی و موفقیت را تجربه می‌کنند.

استفاده در ادبیات: در شعر و ادبیات فارسی، واژه مرزوق به عنوان یک صفت مثبت برای توصیف شخصیت‌ها یا وضعیت‌های خاص به کار می‌رود و می‌تواند به معنای خوشبختی و برکت در زندگی اشاره کند.

لغت نامه دهخدا

مرزوق. [ م َ ] ( ع ص ) روزی داده شده. روزی یافته. روزی مند. مطعم. روزی خوار. نعت مفعولی است از رزق. مقابل رازق. رجوع به رزق شود. || بابخت. ( از منتهی الارب ). مجدود. مبخوت. ( متن اللغة ). بخت ور. بختیار. متمتع. بهره مند. بانصیب: همه از او مرزوق و محظوظ. ( چهارمقاله نظامی ).
- مرزوق گرداندن؛ بهره ور ساختن. متمتع کردن:
گرم مرزوق گردانی به خدمت
همان گویم که اعشی گفت و دعبل.منوچهری.- مرزوق الحظ؛ صاحب نصیب. کامیار: هرکه مرزوق الحظ و مسعودالجد باشد فر یزدانی و سعود آسمانی بدو نازل گردد. ( سندبادنامه ص 337 ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع. ] (اِمف. ) روزی داده شده.

فرهنگ عمید

۱. ویژگی کسی که به او رزق وروزی داده شده، روزی داده شده.
۲. بهره مند.

فرهنگ فارسی

روزی داده شده، کسی که باو رزق و روزی داده شده
( اسم ) ۱- آنکه بدو رزق دادهباشند روزی داده. ۲- بهرهمند متمتع جمع: مرزوقین.

ویکی واژه

روزی داده شده.

جملاتی از کلمه مرزوق

مخلوق توست هر چه بگیتی بود قدر مرزوق توست آنچه به کیهان بود قضا
کف تو مقسم رزق است و دو گیتی مرزوق چند شاید در روزی بدو عالم بستن
گفتم: زندگانی خداوند دراز باد. نه هر کاری که پدر بتواند کرد پسر بتواند کرد یا آنچه پدر را بیاید پسر را بیاید. پدر من مردی جلد و سهم بود و در این صناعت مرزوق و خداوند جهان سلطان شهید الب ارسلان را در حق او اعتقادی بودی. آنچه از او آمد از من همی نیاید. مرا حیائی مناع است و نازک طبعی با آن یار است. یک سال خدمت کردم و هزار دینار وام برآوردم و دانگی نیافتم. دستوری خواه بنده را تا به نشابور بازگردد و وام بگزارد و با آن باقی که بماند همی‌سازد و دولت قاهره را دعائی همی گوید.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم