محلوب. [ م َ ] ( ع ص ) سِقاءٌ محلوب و حُلَّبی؛ مشک دباغت یافته شده به گیاه حلب. ( منتهی الارب ). || دوشیده شده: و آن را از بهر آن عروض خواندند که معروض ٌعلیه شعر است... و آن فعول است به معنی مفعول چنانکه رکوب به معنی مرکوب و حلوب به معنی محلوب. ( المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 27 ). دوشیده.
فرهنگ معین
(مَ ) [ ع. ] (اِمف. ) دوشیده شده.
فرهنگ فارسی
(اسم ) دوشیده شده: و آن فعولی است بمعنی مفعول چنانکه رکوب بمعنی مرکوب و حلوب بمعنی محلوب.
ویکی واژه
دوشیده شده.
جمله سازی با محلوب
طلق محلوب ولای تو بتن مالیدم تا که دوزخ نکند بر بدنم حراقی