مثابت

کلمه مثابت در فرهنگ فارسی:

۱ - محل اجتماع مردم جای گرد آمدن

۲ - حد اندازه درجه منزلت: کسانی که باین مثابت باشند مقلدان خوانند

۳ - مانند، یا به مثاب

بمانند همانند: تا بحدی که رکنی بزرگ گشت در دولت سلجوقیان بمثابت سبکتگین در آخر عهد ملوک سامان.

لغت نامه دهخدا

مثابت. [ م َب َ ] ( ع اِ ) این لفظ برای تشبیه آید بمعنی مانند و این لفظ در حقیقت اسم ظرف است مشتق از ثوب و ثوبان که به معنی بازگشت باشد مثل منزله از نزول است پس تجرید کرده به معنی مطلق جای باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ).
- بمثابت ِ؛ بمانندِ. همانندِ. بمنزله ٔ. در حکم ِ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): تا بحدی که رکنی بزرگ گشت در دولت سلجوقیان به مثابت سبکتگین در آخر عهد ملوک سامانی. ( جهانگشای جوینی ). خاندان عباسی را چه باک چون پادشاهان روی زمین به مثابت و منزلت لشکرند. ( جامع التواریخ رشیدی ).
|| حد و مرتبه. ( غیاث ) ( آنندراج ). مقام. منزلت. درجه: لیکن شوی به منزلت پدر و محل برادر و مثابت فرزند است. ( کلیله چ مینوی ص 219 ). استعداد او مناصب ملک را معین و استقلال او مثابت شاهی را مبین. ( سندبادنامه ص 245 ). و اسباب تحصیل سعادت در وی فراهم آورد و به مثابت و منقبت رسانید. ( سندبادنامه ص 316 ). کسانی که به این مثابت باشند، مقلدان خوانند. ( اوصاف الاشراف ).
- بمثابتی؛ به قدری. بحدی: اتفاق مخالطت افتاد و صدق مودت به مثابتی که قبله چشمم جمال او بود. ( گلستان ).
مثابة. [ م َ ب َ ] ( ع اِ ) جای بازگشتن. ( ترجمان القرآن ). جای بازگشتن مردم بعد از آنکه رفته باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جای گردآمدن مردم پس از پراکنده شدن. ( از اقرب الموارد ). || منزل. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || میانه چاه که آب در آن گردآید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): مثابةالبئر؛ محل گرد آمدن آب در چاه. ( از اقرب الموارد ). || سنگهای گرداگرد چاه یا نورد چاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || جای آب گرفتن از چاه. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || پای دام صیاد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || عدد بسیار و گویند عند فلان مثابة من الناس. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || کاروانسرا و مهمانخانه و جز آن. ( ناظم الاطباء ). || درجه و رتبه. طریقه و رسم. || مشابهت. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

فرهنگ معین

(مَ بَ ) [ ع. مثابة ] (اِ. ) ۱ - محل اجتماعی مردم. ۲ - حد، اندازه. ۳ - مانند.

فرهنگ عمید

۱. جایگاه، قدر، مرتبه، منزلت.
۲. حد، اندازه، درجه.

ویکی واژه

مثابة
محل اجتماعی مردم.
حد، اندازه.
مانند.

جملاتی از کلمه مثابت

تا جهانست عمر خسرو باد که مر او را چنین مثابت داد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم