لولی، کولی و لوری اقوامی هستند که به طور سنتی به زندگی بیابانگرد و آواره شهرت دارند و در نقاط مختلف جهان پراکندهاند. این اقوام به واسطه مهارتهای خاص خود در موسیقی، رقص، آهنگری و ساخت سازهای موسیقی، به حیات خود ادامه میدهند. در ادبیات جهانی، توصیف و تصویرگری این قوم به دلیل ویژگیهای فرهنگی و زیستی آنها دارای اهمیت ویژهای است. زبان مشترک این گروه به نام رومانی شناخته میشود که در آن تأثیرات زبانهای مختلف مناطق دیگر نیز مشهود است. این تغییرات زبانی نشاندهنده تعاملات فرهنگی و اجتماعی این اقوام با دیگر ملتها است و به غنای فرهنگ آنها کمک میکند. در واقع، این اقوام با حفظ هویت خود، به تبادل فرهنگی و هنری با جوامع دیگر ادامه میدهند.
لولی
لغت نامه دهخدا
این دل سرگشته همچون لولیان
بار دیگر جای مسکن میکند.خاقانی.اگر شجاع الدین عقل غالب آید نفس لولی باش لوند شکل هر جانشین یاوه روی را اسیر کند. ( کتاب المعارف ).
با ترکتاز طره هندوی تو مرا
همواره همچو بنگه لولی است خان و مان.کمال اسماعیل.مهبط نور الهی نشود خانه دیو
بنگه لولی کی منزل سلطان گردد.کمال اسماعیل.مشک لولی نه لایق طیب است
روستائی که می خورد عیب است.اوحدی.حب لولی گر از شکر باشد
حبةالقلب را بتر باشد.اوحدی.ز مهر آینه لولی زن سپیده فروش
ز فرق خود قصب زرد ماهتاب نهد.بدر جاجرمی.زهی ترک کمان ابرو دو چشمت راست پیوسته
سنانهاگرد بر گرد دو لولی طفل بازیگر.بدر جاجرمی.صبا زآن لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش.حافظ.فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را.حافظ.لولئی با پسر خود ماجرا میکرد که تو هیچ کاری نمی کنی و عمر در بطالت به سر می بری... ( منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 141 ).
باده و چنگ و شاهد و لولی
عقلها را دهند معزولی.هدایت.تیغ غزا مرد نکو را بود
تیغ زبان لولی کو را بود.
و رجوع به لولیان شود.
|| نازک و لطیف و ظریف. ( برهان ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. جوان خوش اندام، بانشاط، سرمست، سرودگو، و مطرب: صبا زآن لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی؟ چون است حالش؟ (حافظ۲: ۴۰۴ )، فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب / چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را (حافظ: ۲۲ ).
فرهنگ فارسی
لوری، کولی، جوان خوش اندام وبانشاطوسرمست
( اسم ) ۱- کولی کاولی قرشمال غریب اشمار جمع: لولیان: فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب چنان بردند صبر ازدل که ترکان خوان یغمارا. ( حافظ. ۲ ) ۳- فاحشه روسپی.
لوری. فیج. غره چی زط. چیگانه. زنگاری. کولی غربال بند. غرچه. قرشمال سوزمانی. توشنال. زنگانه. کاولی کابلی. کاول. کاوول. بکاوول زرگر کرمانی. گیلانی. حرامی. لوند. غربتی. یوت. الواط. سرود گوی کوچه ها و گدای در خانه ها و در هندوستان زن فاحشه و قحبه را گویند.
جمله سازی با لولی
گر دل بهوای لولیی برجوشد صد ترک برو عرضه کنی ننیوشد
از زندگی ام چرا ملولی شمشیر جفا مگر نداری
همچنین برمیشمر تازه و کهن ور ملولی رو تو کار خویش کن