لوامه

کلمه لوامه در زبان فارسی به معنای سرزنش‌کننده یا نکوهش‌گر است. این واژه به نوعی از ملامت یا سرزنش اشاره دارد که به خاطر رفتار یا عملکرد فردی انجام می‌شود.

معانی و مفاهیم:

سرزنش‌کننده: لوامه به شخصی اطلاق می‌شود که دیگران را به خاطر رفتار یا عملکردشان سرزنش می‌کند.

نکوهش‌گر: این واژه همچنین می‌تواند به معنای کسی باشد که به انتقاد از اعمال ناپسند یا اشتباهات دیگران می‌پردازد.

کاربردها:

متون مذهبی: در متون دینی، به ویژه در قرآن، نفس لوامه به معنای نفس سرزنش‌گر است. این مفهوم به بعدی از نفس اشاره دارد که انسان را به خاطر خطاها و اشتباهاتش سرزنش می‌کند و او را به توبه و اصلاح رفتار ترغیب می‌کند. به عنوان مثال، در سوره قیامت (آیه 2) به این مفهوم اشاره شده است: و قسم به روز قیامت و قسم به نفس لوامه.

ادبیات و شعر: در ادبیات، این واژه می‌تواند به عنوان صفتی برای توصیف شخصیت‌هایی به کار رود که به سرزنش و نکوهش دیگران می‌پردازند.

فلسفه و اخلاق: در مباحث فلسفی و اخلاقی، این اصطلاح به معنای انتقاد از رفتارهای غیراخلاقی یا ناپسند است.

معادلات و مترادف‌ها:

مترادف‌ها: سرزنش، نکوهش، انتقاد، ملامت.

معادل‌ها در زبان‌های دیگر: در انگلیسی: blamer یا critic.

متضادها: تشویق‌کننده و حامی.

لغت نامه دهخدا

( لوامة ) لوامة. [ ل َوْ وا م َ ] ( ع ص ) لوامه. تأنیث لَوّام. سخت نکوهنده. بسیار ملامت کننده.
- نفس لوامه؛ نفسی که آدمی را پس از ارتکاب گناهی نکوهد:
چون ز حبس دام پای او شکست
نفس لوامه بر او یابید دست.مولوی.

فرهنگ معین

(لَ وّ مَ یا مِ ) [ ع. لوامة ] (ص. ) بسیار ملامت کننده، نکوهنده.

فرهنگ فارسی

( صفت ) مونث لوام. یا نفس لوامه. نفسی که آدمی را پس از ارتکاب گناهی ملامت کند: چون ز حبس دام پای او شکست نفس لوامه بر او یابید دست ( مثنوی لغ. )

ویکی واژه

لوامة
بسیار ملامت کننده، نکوهنده.

جملاتی از کلمه لوامه

در تلاطم تا بود لوامه است با تواش صد جنگ و صد هنگامه است
وگر لوامه باشد در اقامت کند خود را ز فعل بد ملامت
نفس بد فرمای از آنجا چون گذشت در طریق بندگی لوامه گشت
اما چون اماره به ریاضت لوامه شود نور ممزوج با دود بیند. چون ملهمه گردد نور سرخ مشاهده نماید بعد از آن زرد، پس از آن سفید و آن از پاکی دل باشد.

و روا بود که نفس لوامه گوید ای تر دامن دم درکش و سر در گریبان حیرت کش قدر خود بشناس و اندازۀ عشق او بدان تو ذرۀ و او آفتاب اگرچه ذره را آفتاب سبب ظهورست فاما او را طاقت مقاومت آن نورست او پادشاه است و تو گدا و گدا را بر پادشاه عشق آوردن موجب هلاکی باشد و از غایت بی باکی باشد.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم