غم یا حزن یک احساس است که در نتیجه از دست دادن توانایی یا پس از احساس ضرر ایجاد می شود. غم معمولاً با اشک، کم شدن انرژی و انزوا همراه است. احساس غم در افراد یک امر طبیعی است، اما افزایش این احساسات همراه با تنشها و عوامل استرسآور میتواند تبدیل به افسردگی شود. به شکلی که فرد افسرده روزها و هفتهها دارای یک احساس غمگینی مستمر و ناخوشایند است که این احساس موجب اختلال در روابط اجتماعی و تحصیلی میشود. اندوه میتواند باعث برهم زدن خلق و خو، ایجاد افسردگی، بیانگیزگی یا ناامیدی شود. از عوامل ایجاد حزن میتوان به مشکلات خانوادگی، از دست دادن دوستان یا اعضای خانواده، تنهایی، کمبود محبت، سرخوردگی اجتماعی، فقر، شکست در عشق و مواردی مانند این اشاره کرد. این واژه نام اثری معروف از ونسان ون گوگ است که در سال ۱۸۸۲ کشیده شد. این اثر دو سال پس از آنکه ون گوگ تصمیم گرفت هنرمند شود، کشیده شد و یک زن ۳۲ ساله باردار را تصویر میکند. نام زن کلاسینا ماریا هورنیک است که با نام سیِن شناخته میشود. این طراحی یکی از کارهای ون گوگ است که در آن سین به عنوان مدل کشیده شده است. مجموعه همه این کارها به سری سین معروف است.
غم
لغت نامه دهخدا
اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک بودی جاودانه.شهید بلخی.خود غم دندان بکی توانم گفتن
زرین گشتم برون سیمین دندان.رودکی.پدرت از غم او بکاهد همی
کنون کین او خواست خواهد همی.فردوسی.همیشه تن آباد با تاج و تخت
ز رنج و غم آزاد و پیروزبخت.فردوسی.به آواز گفتند کای سرفراز
غم و شادمانی نماند دراز.فردوسی.برداشته خزینه و انباشته بزر
صندوقهای پیل و نه در دل هم و نه غم.فرخی.به دلْشان نماند از غم عشق تیو
به یک ره برآمد ز هر دو غریو.عنصری.و امیر مسعود را سخت غم آمد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 249 ). از جهت حج و بستگی راه امیر غم نموده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 362 ). نیمشب بیدار شدم... غم و ضجرتی سخت بزرگ بر من دست داد. ( تاریخ بیهقی ).
اگر دردم یکی بودی چه بودی
وگر غم اندکی بودی چه بودی.باباطاهر عریان.تو را چون نباشد غم کار خویش
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* غم بردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * غم خوردن
* غم خوردن: (مصدر لازم ) [مجاز] غصه خوردن، اندوه خوردن: هر آن کس که فرزند را غم نخورد / دگر کس غمش خورد و بدنام کرد (سعدی۱: ۱۶۵ )، غمی کز پِیَش شادمانی بَری / بِه از شادیی کز پسش غم خوری (سعدی: ۱۸۸ ).
* غم داشتن: (مصدر لازم ) = * غم خوردن
* غم کشیدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * غم خوردن
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - اندوه حزن هم غمان غموم. یا غم عشق: عشق تو بلای دل درویش من است بیگانه نمی شود - مگر خویش من است گفتم سفری کنم ز غم بگریزم منزل منزل غم تو در پیش من است. ( منسوب به ابو سعید ابی الخیر ) یا غم افکندن ( فکندن ). غمگین بودن. یا غم بودن دل. غمگین بودن آن. یا غم داشتن دل. غمگین کردن آن غمناک شدن.
دانشنامه عمومی
غم (ون گوگ). غم نام اثری معروف از ونسان ون گوگ است که در سال ۱۸۸۲ کشیده شد.
این اثر دو سال بعد از آنکه ون گوگ تصمیم گرفت هنرمند شود، کشیده شد و یک زن ۳۲ ساله باردار را تصویر می کند. نام زن کلاسینا ماریا هورنیک است که با نام سیِن ( به هلندی: Sien ) شناخته می شود. این طراحی یکی از کارهای ون گوگ است که در آن سین به عنوان مدل کشیده شده است. مجموعه همه این کارها به سری سین معروف است.
دانشنامه اسلامی
معنی قُمِ: برخیز (در عبارت "قُمِ ﭐللَّیْلَ "حرف میم به دلیل رسیدن به ساکن حرکت گرفته است)
معنی قُمْ: برخیز
معنی لَا تَحْزَنْ: غم مخور(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند، چه اندوه از امری که واقع شده، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی لَا تَحْزَنَ: تا غم نخوری(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند، از امری واقع شده، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی لَا تَحْزَنِی: غم مخور(مؤنث)(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند، از امری واقع شده، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی غَبَرَةٌ: غبار و کدورت (که در عبارت "وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ " منظور نشانههای غم و اندوهی است که چون غباری چهره شان را فرا گرفته )
معنی غَمَامِ: ابر (در اصل از ماده غم که به معنای پرده است، میباشد و چون ابر نیز آسمان و آفتاب را می پوشاند به آن غمام می گویند )
معنی لَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ: نه از آنان می خواهند که عذر خواهی کنند (عتب به معنای غضب و حزن است، وقتی گفته میشود: فلانی بر فلانی عتب کرد معنایش این است که غم او را خورد، و اگر برگردد و دلجوئیش کند میگویند عاتبه، و اسم این ماده عتبی است، یعنی برگشتن معتوب علیه به چیزی که مای...
معنی یَسْتَعْتِبُواْ: که عذر خواهی کنند (عتب به معنای غضب و حزن است، وقتی گفته میشود: فلانی بر فلانی عتب کرد معنایش این است که غم او را خورد، و اگر برگردد و دلجوئیش کند میگویند عاتبه، و اسم این ماده عتبی است، یعنی برگشتن معتوب علیه به چیزی که مایه رضایت عاتب باشد، و...
ریشه کلمه:
غمم (۱۱ بار)
ویکی واژه
اندوه، حزن.
جمله سازی با غم
کاو فرض خدا نمیگزارد از قرض تو نیز غم ندارد
ما در غم تو تو هم نگویی کاخر تو کجا و ما کجاییم
فرح و انبساط خلق از ماست گرچه خود جمله در غم و کربیم