اَفشُرِه یا عصاره، مادهای است که از طریق تقطیر، فشردن یا جوشاندن یک ماده، گیاه یا میوه با استفاده از حلالهایی مانند آب یا الکل به دست میآید. این افشره شامل مواد مؤثره گیاهی است که خاصیت درمانی را در گیاهان دارویی ایجاد میکند. به عصاره میوههای شیرین مانند انگور، خرما و توت، شیره گفته میشود و عصاره گیاهان معطر به نام عرق شناخته میشود. افشره های گیاهی از نظر شکل فیزیکی به دو دسته مایع و خشک تقسیم میشوند. افشره گیاهی مایع: در فرآیند استخراج، از حلالهای خاصی برای به دست آوردن افشره گیاه به صورت مایع استفاده میشود. سپس در دستگاه تبخیر، حلال از ماده مؤثره گیاه جدا میگردد و عصاره استخراجشده پس از جداسازی از حلالها، تغلیظ میشود. افشره گیاهی خشک: افشره مایع به دست آمده با استفاده از دستگاه خشککن اسپری یا دستگاه خشککن خلأ به صورت افشره گیاهی خشک تبدیل میشود.

عصاره
لغت نامه دهخدا
- عصارةالبنج؛ افشرده بزرالبنج است و بدل آن عصاره عوسج. ( از اختیارات بدیعی ) ( از الفاظالادویة ).
- عصارةالخشخاش؛ افیون است. ( فهرست مخزن الادویة ).
- عصارةالسوس؛ رب السوس است به شیرازی. ( الفاظ الادویة ).
- عصارةالغافث؛ غافث تر را بکوبند و آب بگیرند و در آفتاب نهند تا منجمد گردد و بردارند و استعمال کنند، و در غایت تلخی بود مانند صبر. ( از اختیارات بدیعی ).
- عصارةالقرظ؛ اقاقیا است. ( اختیارات بدیعی ) ( فهرست مخزن الادویة ) ( تحفه حکیم مؤمن ).
- عصارةالمامیثا؛ به فارسی شاف مامیثا گویند، بهترینش آن بود که زرد و سبک باشد. طریق ساختنش آن است که آبش را بگیرندو بجوشانند تا غلیظ شود، پس شافها سازند و در سایه خشک ساخته نگاه دارند.
- عصارةالمشک؛ عصارةالسوس و رب السوس است. ( از اختیارات بدیعی ).
|| آنچه ماند از ثفل. ( منتهی الارب ). ثفل چیزی که افشرده شود. ( غیاث اللغات ). آنچه باقی مانده باشد از ثفل پس از فشردن، و آن تفاله چیزی است که فشرده اند. ( از اقرب الموارد ). کنجاره. ( دهار ) ( تفلیسی ). || رجل کریم العصارة؛ مرد سخی در وقت مسألت و درخواست. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || اشتف عصارة أرضی؛ غله زمین مرا برداشت. ( از اقرب الموارد ).
عصاره. [ ع ُ رَ / رِ ] ( از ع، اِ ) عصارة. آب افشرده نباتات است، اعم از آنکه خشک کنند یا نکنند. ( تحفه حکیم مؤمن ). به معنی عصیر است اما در آنچه به آتش و آفتاب منعقد کرده باشند استعمال می نمایند. ( مخزن الادویة ). افشره. ( تفلیسی ). افشاره. فشاره. فشرده. افشرده. شیره. رُب. چکیده. آب: و از ری کرباس و برد وپنبه و عصاره و روغن و نبیذ خیزد. ( حدود العالم ).
ز ما اینجا همی کنجاره ماند
چو روغنگر گرفت از ما عصاره.ناصرخسرو.ازبهر آنکه اندر قنطوریون و اندر عصاره او یعنی افشره او این قوتها و این منفعتها از او [ از خشکی و قبض ] بحاصل آید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). عصاره نایی بقدرتش شهد فایق گشته. ( گلستان سعدی ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] خلاصۀ گفتار، نوشتار، یا مطلب دیگر، چکیده.
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
ویکی واژه
شیره، چکیده، فشرده.
جملاتی از کلمه عصاره
خلقی ز جدایی عصیرت بر راه فتاده چون عصاره
بتا عصاره تاک کف کلیم بیار به شکر دست جواد و دل کریم بیار
باز فرش از عرش در بزم ای بت فرزانه کن وز عصاره شمس می از ماه نو پیمانه کن