عشیر

عشیر

عشیر به گروهی است که معمولاً از یک خاستگاه مشترک یا پیوند خانوادگی برخوردارند و در یک منطقه جغرافیایی زندگی می‌کنند. این واژه به ویژه در فرهنگ‌ های قبیله‌ای و سنتی به کار می‌رود و نشان‌ دهنده روابط نزدیک اجتماعی و اقتصادی میان اعضای آن است. برای مثال، عشایر در ایران، مانند قبیله‌ های بختیاری یا قشقایی، به عنوان عشیر شناخته می‌شوند و زندگی خود را بر اساس همکاری و حمایت متقابل بنا می‌کنند. در این گروه‌ها، اعضا به یکدیگر در مسائل مختلفی مانند کشاورزی، دامداری و حتی حل اختلافات کمک می‌کنند. این نوع پیوندها نه تنها به تقویت هویت فرهنگی کمک می‌کند، بلکه در مواقع بحران نیز به عنوان یک شبکه حمایتی عمل می‌کند. عشیر به عنوان یک نهاد اجتماعی می‌تواند به حفظ سنت‌ ها و ارزش‌ های فرهنگی کمک کند و به افراد احساس تعلق بدهد.

لغت نامه دهخدا

عشیر. [ ع َ ] ( ع اِ ) ده یک. ( منتهی الارب ) ( دهار ). دهم حصه از چیزی. ( غیاث اللغات ). یک جزء از ده، مانند عُشر. ( از اقرب الموارد ). ج، أعشِراء ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب )، عُشور. أعشار. ( منتهی الارب ).
- عُشر عشیر؛ یک جزء از صد جزء هر چیزی. و رجوع به عُشر شود.
|| قبیله. ( اقرب الموارد ). || خویش. ( منتهی الارب ). خویش نزدیک. ( دهار ). خویشاوند.( غیاث اللغات ). قریب. ( اقرب الموارد ). || دوست. ( منتهی الارب ). یار. ( دهار ). صدیق. ( از اقرب الموارد ). ج، عُشَراء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شوی زن. ( منتهی الارب ). زوج زن. ( از اقرب الموارد ). و از آن جمله است حدیث: اًنکن تکثرن اللعن و تکفرن العشیر، که منظور از عشیر زوج است، چه با هم معاشرت دارند. ( از منتهی الارب ). || معاشر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). هم عشرت. ( دهار ).کسی که به کسی به یک جا زندگی کند. ( غیاث اللغات ). همساز. سازگار: یدعو لمن ضرّه أقرب من نفعه لبئس المولی و لبئس العشیر ( قرآن 13/22 )؛ میخواندکسی را که زیانش نزدیکتر از سودش است و او بد خداوندگار و بد معاشری است. || ده یک حصه قفیز ( جریب ) در حساب غله زمین. ( منتهی الارب ). عشر قفیز، در حساب زمین. ( از اقرب الموارد ). عشر قفیز است، آن سی وشش ذراع مکسره باشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). یکدهم قفیز یا 36 ذرع مربع. ( فرهنگ فارسی معین ): قفیزی عبارت از ده عشیر است و عشیری سی وشش گز است. ( تاریخ قم ص 109 ). || آواز کفتار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع. ] (ص. اِ. )۱ - خویش. ۲ - دوست، معاشر. ۳ - شوی زن. ج. عشراء.

فرهنگ عمید

۱. [جمع: عشراء] قبیله، قوم وخویش.
۲. دوست نزدیک.
۳. [قدیمی] ده یک، یک دهم.
۴. [قدیمی] یک دهم قفیز یا ۳۶ ذرع مربع.

فرهنگ فارسی

قبیله، قوم وخویش، دوست نزدیک
( صفت اسم ) خویش. ۲ - دوست معاشر ۳ - شوی زن جمع عشرائ.

فرهنگ اسم ها

اسم: عشیر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ašir) (فارسی: عَشير) (انگلیسی: ashir)
معنی: معاشر، خویش نزدیک، معاشِر

ویکی واژه

خویش.
دوست، معاشر.
شوی زن.
عشراء.

جملاتی از کلمه عشیر

از این قدر کامروز دارم به علم نبوده‌ستم آن روز عشر عشیر
هر چه از جمع ایادی تو در عقد آورند هفت کشور باشد از معشار آن عشر عشیر
هنگامی که سپاهیان عرب در آذربایجان و اردبیل بودند، عشیره‌های عرب از کوفه، بصره و شام به آن جا روی آوردند. اینان هر چه قدر توانستند، برای خود زمین به دست آوردند و گروهی از ایشان زمین‌های ایرانیان را خریدند و عدّه‌ای از زارعین نیز برای حفظ خود، زمین‌ها را به آنان سپردند و خود، کشاورز آنان شدند.
وی دارای یک عشیرهٔ عربی است که با نام قبیلهٔ الموالی شناخته می‌شود، این قبیله به قبیلهٔ بکر بن وائل در حجاز باز می‌گردد. یکی از فرزندانش محمدعلی عابد است که در سال ۱۹۳۲ رئیس‌جمهور سوریه بود و لقب اولین رئیس‌جمهور سوریه را داشت به این دلیل که حاکم‌های قبلیش را به دلیل تصویب نشدن قوانین جمهوری رئیس کشور می‌نامیدند.
بافت سنتی و عشیره‌ای روستای اسکانلو با خود آداب و رسوم خاصی را به همراه آورده که بر جذابیت و دیدنی‌های این بهشت کوچک در دل منطقه ارسباران افزوده‌است به‌طوری‌که این روستا در سفر اول ریاست جمهوری به استان آذربایجانشرقی در تیر ماه سال ۸۵ به واسطه طبیعت بکر، سنت، تاریخ و زیبایی‌های منحصر به فرد در ردیف روستاهای هدف گردشگری آذربایجان شرقی قرار گرفت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم