عثرات

لغت نامه دهخدا

عثرات. [ ع َ ث َ ] ( ع اِ ) ج ِ عثرة. لغزش. ( از غیاث اللغات ). || خطا و سهو. ( ناظم الاطباء ): تا در حضرت پادشاه عثرات ایشان را شفیع شد. ( جهانگشای جوینی ). سلطان عفو و اغضا کرد و از عثرات او تجاوز و اغماض واجب داشت. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به عثرت و عثرة شود.

فرهنگ معین

(عَ ثَ ) [ ع. ] (اِمص. ) ج. عثرت.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع عثرت ۱ - لغزشها بسر در افتادگی ها. ۲ - خطاها سهوها.
جمع عثره خطا و سهو

ویکی واژه

عثرت.

جمله سازی با عثرات

تو عفو کن عثرات من ای خدای کریم که گرچه پر گنهم قط ماعبدت سواک
تو ببایست کنی کسر دلم را جبران کر کریمم من و تو جابر عثرات کرام
قال ابن عباس عثر یوسف ثلث عثرات حین هم بها فسجن و حین قال اذکرنی عند ربّک فلبث فی السجن بضع سنین و انساه الشیطان ذکر ربّه و حین قال لهم انّکم لسارقون فقالوا ان یسرق فقد سرق اخ له من قبل.
به فعل چون عثرات زمانه نامضبوط به طبع چون حرکات سپهر ناموزون
و گفت: شرک دیدن تقصیر است وعثرات نفس و ملامت کردن نفس را.
بنام او که عالی ذات است و صافی صفات، مقدّس و منزّه از بنین و بنات، کاشف الظّلمات، ساتر السیّئات، مجیب الدّعوات، مقیل العثرات، خالق الارض و السّماوات، رازق الوحوش و الحشرات: