شیاف

شیاف

شیاف نوعی دارو به شکل جامد است که در دمای بدن انسان نرم یا حل می‌شود. داروی موجود در شیاف می‌تواند اثرات موضعی یا عمومی بر روی بدن داشته باشد. از آن ها معمولاً برای درمان درد، تب، گرفتگی عضلانی، بواسیر و یبوست استفاده می‌شود. به دلیل سرعت و اثرگذاری سریع آن، به ویژه در میان افراد مسن بسیار مورد استفاده قرار می‌گیرند. پس از حل شدن آن، دارو از طریق رگ‌های روده‌ای به گردش خون وارد می‌شود. این رگ‌ها از کبد عبور نمی‌کنند و به همین دلیل دارو تحت تأثیر آنزیم‌های کبدی قرار نمی‌گیرد. به همین خاطر، اثر درمانی این دارو قوی‌تر و ماندگارتر خواهد بود. ماده‌ای که برای تهیه شیاف استفاده می‌شود، باید در دمای بدن نرم شود و ایجاد حساسیت نکند. این ماده اصلی به دو صورت طبیعی و مصنوعی در دسترس است. شیاف آنتی هموروئید: این دارو عمدتاً برای درمان هموروئید یا بواسیر استفاده می‌شود، اما در برخی موارد دیگر نیز کاربرد دارد. هموروئید به گشاد شدن عروق در ناحیه مقعد اطلاق می‌شود که می‌تواند علائمی نظیر درد، سوزش، خارش و خونریزی را به همراه داشته باشد. معمولاً از این نوع پمادها در مراحل اولیه بیماری و برای کاهش علائم آن استفاده می‌شود.

لغت نامه دهخدا

شیاف. ( ع اِ ) ( از «ش وف » ) ادویه چشم و مانند آن. ( منتهی الارب ). از داروهائی که برای چشم و غیره بکار رود. ( از اقرب الموارد ). داروهایی برای چشم و جز آن. ( یادداشت مؤلف ) ( از ناظم الاطباء ). ج،شیافات، اشیاف. ( یادداشت مؤلف ) ( بحر الجواهر ). || ج ِ شافة. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به شافة شود. || ( از ع، اِ ) شاف و هر داروی جامدمخروطی شکل که در مقعد یا مهبل داخل کنند. ( ناظم الاطباء ). دارویی چند که یک جا کرده در چشم و جز آن کنند. ( آنندراج ). هر داروی مفرد یا مرکب و معجونه یا تراشیده به شکل هسته خرمایی بزرگتر یا خردتر کنند و در مقعد یا شرم زن یا بینی و یا چشم و جز آن نهند. ( یادداشت مؤلف ): شیافی از انار ترش کوفته و فشارده... به بینی اندر نهند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- شیاف ابیض؛ دوای چشم است مرکب از چند ادویه که سوزش و سرخی چشم را مفید و جزو اعظم آن سفیده کاشغری است. ( غیاث اللغات ): شیاف ابیض اندرچکانیدن با شیر زنان ( به مجرای بول ). ( ذخیره خوارزمشاهی ). شیاف ابیض به شیر زنان حل کرده سخت نافع باشد و شیاف مامیثا. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- شیاف ابیض کندری؛ نام دارویی مرکب است برای چشم. بگیرند اسفیداج ارزیز، هشت درمسنگ، افیون و انزروت پرورده و کتیرا از هر یکی یک درمسنگ، صمغ اعرابی چهار درمسنگ، کندر نیم درمسنگ به آب باران بسرشند و شیاف کنند [ در چشم ]. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- شیاف احمر حاد؛ دارویی مرکب برای چشم: عادت کحالان چنان است که این شیاف [ شیاف احمر لین برای چشم ] دراز کنند و شیاف احمر حاد گرد کنند تا میان هر دو فرق توانند کرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- شیاف احمر لین؛ دارویی مرکب برای چشم: بر پشت چشم شیاف مامیثا و زعفران و مر طلی کردن و شیاف احمر لین کشیدن سود دارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- شیاف خوزی؛ بوش دربندی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شیافها در کارآموزی داروسازی ص 129 شود.
- شیاف زحیر، شیاف الزحیر؛ نوعی از شیاف است که در مقعد کنند، چنانست که شحم حنظل و گلیم شوی و اشق و بوره را بکوبند جمع کنند و شافه ای دراز کنند و بخویشتن بگیرد و هم اندر ساعت درد سرون بایستد. ( از هدایة المتعلمین چ دانشگاه مشهد ص 571 ).
- شیاف کردن؛ داروها را بصورت شیاف درآوردن. ( از یادداشت مؤلف ): بگیرند جندبیدستر وشحم الحنظل و پلپل و کندس همه را بکوبند و به آب مرزنگوش بسرشند و شیاف کنند و به وقت حاجت بکار دارند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ معین

[ ع. ] (اِ. ) ۱ - داروی چشم. ۲ - داروی جامد و مخروطی شکلی که از طریق مقعد استعمال شود.

فرهنگ عمید

هر داروی جامد و مخروطی شکل که برای معالجه در مقعد داخل می کنند.

فرهنگ فارسی

داروی چشم، هرداروی جامدومخروطی شکل راگویند
۱ - دارویی است که در چشم استعمال شود. ۲ - دارویی جامد و مخروطی که آن را در مقعد گذارند تا موجب اجابت شکم گردد. جمع: شیافات.

فرهنگستان زبان و ادب

{suppository} [علوم دارویی] داروی جامدی که راه ورود آن به بدن مجراهای بدن، به جز دهان، است
شیاف

جملاتی از کلمه شیاف

شیاف... من است اینکه از بزرگی سر بدهن گنجد در... یش نگنجد شیاف
رمد دارد را چون دیدهٔ دل نیستش بینش شیافی باید اول چاره را پس کُحلِ کحالش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم