لغت نامه دهخدا
دارائی. ( اِ ) ( حامص، اِ ) رجوع به دارایی شود.
دارائی. ( اِ ) ( حامص، اِ ) رجوع به دارایی شود.
💡 مدارا کن مده گردن خسیسان را چو آزادان که از تنگی کشیدن به بسی کردن مدارائی
💡 جمال روشنت با لعل میگون هست دارائی که با آیینه اسکندری جام جمی دارد
💡 هر گدائی که بکوی تو درآید روزی گشت در مملکت هر دو جهان دارائی
💡 چشم من در پی دارائی اسکندر نیست چشمه آب خضر همچو سراب است مرا
💡 دارائی و نوآوری که عبارت است از امتیاز چیزی یا کسی نسبت به دیگران، در صفات تازهای که از او صادر شدهاست. اصالت به این معنی، در مورد انسان، عبارت است از نوآوری، در مورد فکر و رأی، عبارت است از غنا و دارندگی، در مورد روش، عبارت است از ابتکار.