شخول
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. ناله.
۳. فریاد.
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
ب
سوت، صفیر.
ناله.
پژمردگی.
جمله سازی با شخول
عشق ار سماع باره و دف خواه نیستی من همچو نای و چنگ غزل کی شخولمی
آن شخولیدن به کره میرسید سر همی بر داشت و از خور میرمید
میشخولیدند هر دم آن نفر بهر اسپان که هلا هین آب خور
تو دعا را سخت گیر و میشخول عاقبت برهاندت از دست غول
گفت کره میشخولند این گروه ز اتفاق بانگشان دارم شکوه