آزادی طلب

لغت نامه دهخدا

( آزادی طلب ) آزادی طلب. [ طَ ل َ ] ( نف مرکب ) آزادیخواه.

فرهنگ فارسی

( آزادی طلب ) ( اسم ) آزادی طلب دوستدار آزادی. ۲ - طرفدار آزادی فردی.
آزادیخواه

ویکی واژه

آزادی‌طلب
(سیاسی): آزادیخواه. حرکاتش سرمشق آزادی‌طلبان کاردان غیور دنیا باشد. «طالبوف»

جمله سازی با آزادی طلب

حمایت وی از کسانی چون نصرالله ملک المتکلمین و جمال‌الدین واعظ اصفهانی که مورد خشم برخی روحانیون تهران بودند بیانگر آزادی طلبی اوست.
نام حیدر خواهی آزادی طلب چون مصطفی در میانش زن چو حیدر سخت دست اعتصام
و گفت: هر کسی از وی آزادی طلبند و من ازو بندگی که بندهٔ او در بند او به سلامت بود و آزاد در معرض هلاکت.
زاد آزادی طلب کن چون محمد مردوار از برای راه سدره گربه‌ای را زین مکن
گر که جمهوری است این اوضاع برگیر و به بند هیچ آزادی طلب بر ضد استبداد نیست