انقیاد

انقیاد به معنای پیروی از حجت شرعی یا عقلی است که با واقعیت همخوانی ندارد. این مفهوم در مقابل تجری قرار دارد و به معنای توافق اعتقادی با حجت شرعی یا عقلی است، حتی اگر در واقعیت چنین توافقی وجود نداشته باشد. به عنوان مثال، فردی ممکن است عملی را به دلیل اعتقاد به وجوب آن انجام دهد، در حالی که در واقع آن عمل واجب نباشد. به عبارت دیگر، انقیاد به معنای توافق اعتقادی است که با واقعیت همخوانی ندارد. انقیاد و تجری زمانی رخ می‌دهند که فرد به تکلیفی یقین دارد که با واقعیت مغایرت دارد. پیروی از چنین یقینی را انقیاد و مخالفت با آن را تجری می‌نامند. فردی که منقاد است، شایسته مدح و پاداش است، زیرا برای انجام خواسته مولا تلاش کرده، هرچند که به اشتباه رفته است. در کتاب دروس فی علم الاصول آمده است: همان‌طور که متجری مستحق عذاب است، منقاد نیز شایسته پاداش به شیوه‌ای است که برای مطیع فرض می‌شود، زیرا هر دو در حق مولا به یک نحو عمل کرده‌اند.

لغت نامه دهخدا

انقیاد. [ اِ ] ( ع مص ) گردن دادن و کشیده شدن ستور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کشیده شدن ستور. ( از اقرب الموارد ). کشیده شدن و تن بدادن. ( تاج المصادر بیهقی ). گردن دادن. ( صراح اللغة ). کشیده شدن. ( مصادر زوزنی ) ( از آنندراج ). استقاده. گردن نهادن. استسلام. تن دادن. ( یادداشت مؤلف ). || خوارو رام شدن ستور. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).خاضع و خوار شدن و اطاعت کردن و مذعن شدن. ( از اقرب الموارد ). رام شدن. ( مصادر زوزنی ). رام شدن و فروتنی نمودن. ( آنندراج ). || روشن شدن راه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) اطاعت و فرمانبرداری و رام شدگی. ( ناظم الاطباء ). فرمانبرداری. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ): حال طاعتداری و انقیاد و متابعت سلطان... بسزا بازگردانید. ( تاریخ بیهقی ص 376 ). سر بخط انقیاد آوردند. ( کلیله و دمنه ). به مطاوعت و انقیاد برحسب مراد او کمر بست. ( ترجمه تاریخ یمینی ). کمینه بنده از امتثال و انقیاد چاره ندید. ( جامعالتواریخ رشیدی ).
- انقیاد نمودن؛ فرمانبرداری کردن: روی گفتار نیست انقیاد باید نمود. ( تاریخ بیهقی ). اصحاب اطراف حکم اصحاب را انقیاد نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || فروتنی و خضوع. ( ناظم الاطباء ). فروتنی. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) رام شدن، مطیع شدن. ۲ - (اِمص. ) فرمانبرداری. ۳ - فروتنی. ج. انقیادات.

فرهنگ عمید

۱. گردن نهادن، مطیع شدن، فرمانبرداری.
۲. فروتنی.
۳. [قدیمی] خوار و رام شدن.

فرهنگ فارسی

خوارورام شدن، گردن نهادن، مطیع شدن، فرمانبرداری و فروتنی
۱ - ( مصدر ) رام شدن مطیع شدن کسی را گردن نهادن. ۲ - ( اسم ) فرمانبرداری اطاعت رامی. ۳ - فروتنی. جمع: انقیادات.

ویکی واژه

رام شدن، مطیع شدن.
فرمانبردا
فروتنی.
انقیادات.

جملاتی از کلمه انقیاد

هر کجا گام تو آمد افتخار آرد زمین هر کجا گام تو آمد انقیاد آرد سما
گشادی درآید به کارم که آخر کمر بسته ام از پی انقیادی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی