این واژه در لغت به معنای عمران و آبادانی است. اما در ادبیات سیاسی معاصر، این واژه به معنای تسلط بر یک کشور و غارت منابع طبیعی آن، در حالی که به ظاهر به آبادانی آن کشور کمک میشود به کار میرود. این واژه به کشوری اطلاق میشود که دیگر کشورها را به استعمار میکشاند و کشورهای تحت استعمار به عنوان مستعمره شناخته میشوند. این مفهوم به سه نوع تقسیم میشود: نوع کهن، نوع نو و نوع فرانو. کاربرد سیاسی این اصطلاح بهطور خاص به شیوههای اعمال قدرت از سوی کشورهای قدرتمند بر سرزمینهای ضعیفتر از نظر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اشاره دارد. به گفته داریوش آشوری در کتاب دانشنامه سیاسی، استعمارگری بیشتر به کشورهایی مربوط میشود که به دلیل امپراتوریهای دریایی و ناپیوستگی خاکشان، قادر به تشکیل یک واحد سیاسی یکپارچه مانند امپراتوریهای زمینی نیستند. امروزه این مفهوم بهطور کامل با مفهوم امپریالیسم پیوند خورده است، بهویژه در میان جناح چپ که از این اصطلاح بهره میبرد. بهطور کلی به عنوان عمل قدرتهای امپریالیستی شناخته میشود؛ یعنی قدرتهایی که قصد دارند از مرزهای ملی و قومی خود فراتر رفته و سرزمینها، ملتها و اقوام دیگر را تحت سلطه خود درآورند. به عبارت دیگر، این مفهوم به سیاستی اطلاق میشود که بر پایه بردهسازی، بهرهبرداری از منابع طبیعی و استثمار مردم کشورهای با رشد اقتصادی پایین بنا شده است. این سیاست مانع از پیشرفت فنی، اقتصادی و فرهنگی این کشورها میشود و به تحکیم سلطه سیاسی، نظامی و اقتصادی دولت استعمارگر کمک میکند. بنابراین، تفاوت مفهومی میان استعمار و استعمارگر در این است که استعمار یک نظریه سیاسی و روشی برای تعیین سیاستهای خارجی یک کشور با ویژگیهای ذکر شده است، در حالی که دولتی که این نظریه و روش را به کار میگیرد، به عنوان استعمارگر شناخته میشود.
استعمارگر
فرهنگستان زبان و ادب
ویکی واژه
جملاتی از کلمه استعمارگر
استعمار دورهٔ باستان نخستین دوره از استعمار در سطح جهان است. تاریخ استعمارگری با دستاندازی فنیقیها بر کرانههای دریای مدیترانه آغاز میشود.