اکابر

اکابر به معنای بزرگان و افراد با نفوذ در جامعه است که به لحاظ مقام و منزلت، در مقابل اصاغر قرار دارند. این واژه به مردمان ثروتمند و توانا نیز اطلاق می‌شود و به معنای افرادی با شرافت و بزرگی به کار می‌رود. یکی از نمونه‌های تاریخی این افراد، جلال الدوله بوده است که با درایت و برنامه‌ریزی، مناطق کوهستانی را از قزوین تا سمنان تحت کنترل خود درآورد. او توانست این سرزمین‌ها را که در اختیار چندین امیر و فرد بزرگ از اقوام مختلف قرار داشت، به تصرف خود درآورد. پس از آن، جلال الدوله به ری رفت و تمامی نواحی متصل به کوهستان را که از اراضی ری بود، تحت نظارت خود قرار داد. در این راستا، تمام خراج و مالیات از مناطق ری و قزوین به خزانه عمومی او واریز می‌شد. این اقدامات نشان‌دهنده تأثیر و نفوذ اکابر در تاریخ و سیاست آن زمان است.

لغت نامه دهخدا

اکابر. [ اَ ب ِ ] ( ع ص، اِ ) ج ِاکبر. بزرگان. مقابل اصاغر. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به اکبر شود. || مردمان دولتمند و توانا. || مردمان بزرگ و شریف و کبیر. ( ناظم الاطباء ). بزرگان. شرفا. ( فرهنگ فارسی معین ):
نشست در مجلس عالی به حضور اولیای دولت و دعوت و زعیمان و بزرگان... و علما و اکابر و صالحان. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311 ). دیگر اکابر بدان اقتدا کردند. ( کلیله و دمنه ). محمود نه از جنس اکابر هنود است که با او بر رقعه محاربت ملاعبت شاید کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 417 ). امیرخلف از اکابر ملوک جهان بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 206 ).
اکابر همه عالم نهاده گردن طوع
بر آستان جلالش چو بندگان صغار.سعدی.ممدوح اکابر آفاق است و مجموع مکارم اخلاق. ( گلستان ).
- اکابرالقوم؛ بزرگان و شریفان قوم. ( از اقرب الموارد )
- اکابر و اصاغر؛ مهتران و کهتران. مهان و کهان. بزرگان و کوچکان. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| کلانسالان.
- کلاس اکابر؛ کلاسی که برای تعلیم بزرگسالان تشکیل می دهند. ( فرهنگ فارسی دکترمحمد معین ).
- مدرسه اکابر؛ مدرسه سالمندان. مدرسه ای که برای تعلیم کلانسالان تشکیل دهند. ( از یادداشت مؤلف ).
اکابر. [ اَ ب ِ ] ( اِخ ) موضعی است. ( یادداشت مؤلف ). دهی است در کمتر از شش فرسخی میانه جنوب و مشرق عسلویه. ( از فارسنامه ناصری ): در خوارزم و درکات و اکابر از آن [ از توت ] دوشاب خاص اشخاص گیرند. ( فلاحت نامه ).

فرهنگ معین

(اَ بِ ) [ ع. ] (ص. اِ. ) جِ اکبر، بزرگان.

فرهنگ عمید

۱. = اکبر
۲. بزرگسالان.
۳. [منسوخ، مجاز] مکانی که بزرگسالان در آن درس می خواندند.

فرهنگ فارسی

بزرگتران، جمع اکبر
( صفت اسم ) جمع اکبر. ۱ - بزرگتران مهتران بزرگان. ۲ - سالمندان بزرگسالان. ۳ - بزرگان شرفا. یا اکابر و اصاغر. مهتران و کهتران مهان و کهان بزرگان و کوچکان. یا کلاس اکابر. کلاسی که برای تعلیم بزرگسالان تشکیل دهند. یا مدرس. اکابر. مدرسه ای که برای تعلیم بزرگسالان تشکیل دهند.
موضعی است. دهی است در کمتر از شش فرسخی میان. جنوب و مشرق عسلویه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَکَابِرَ: بزرگان
ریشه کلمه:
کبر (۱۶۱ بار)

ویکی واژه

جِ اکبر؛ بزرگان.

جملاتی از کلمه اکابر

جمعیت نسوان وطن خواه با کمک میرزاده عشقی نمایش‌نامه آن را آماده کرده و با حمایت فعالانهٔ افراد سرشناسی همچون وثوق‌الدوله، یحیی دولت‌آبادی و ادیب‌السلطنه سرداری در پارک اتابک اجرا کرد. پنج هزار زن از جمله برخی از زنان اروپایی به تماشای آن آمدند و چهارصد تومان جمع شد ولی بعداً به دلیل مخالفت شدید روحانیان تهران اجرای آن ممنوع شد. نسوان وطنخواه با اجرای این برنامه و درآمد حاصل از فروش بلیط آن مخارج کلاس‌های اکابر برای زنان را تأمین کرد.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم