اعم

کلمه اعم به معنای عام و کلی است و به حالتی اشاره دارد که شامل همه یا اکثر موارد یک دسته خاص می‌شود. در واقع، این واژه در مقابل کلمه أخص قرار می‌گیرد که به معنای خاص و محدود است. استفاده از واژه اعم کمک می‌کند تا در تحلیل‌ها و بحث‌های خود، دامنه وسیع‌تری از مفاهیم و موارد را در نظر بگیریم و از دیدگاه‌های مختلف به موضوعات نگاه کنیم. به عبارت دیگر، این کلمه می‌تواند به ما کمک کند تا درک بهتری از کلیت یک موضوع داشته باشیم و بررسی کنیم که چه عواملی در آن دخیل هستند.

لغت نامه دهخدا

اعم. [ اَ ع َم م ] ( ع ص، اِ ) گروه بسیار. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). جماعت بسیار. ( از اقرب الموارد ). || درشت و سطبر از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). درشت. ( از اقرب الموارد ). || درازبالا. ( منتهی الارب ). رجل اعم؛ مرد درازبالا و کذلک نخل اعم. ( ناظم الاطباء ). || فراگیرنده تر همه را. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).فرارسنده تر. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ): هو اعم منه؛ او شاملتر است از آن. ( ناظم الاطباء ). شاملتر. ( از اقرب الموارد ). فراگرفته تر. شاملتر. عام تر. ( ناظم الاطباء ). فراگیرنده تر. پرافرادتر. مقابل اخص. ( یادداشت بخط مؤلف ). || خواه. چه. زش. ( یادداشت بخط مؤلف ): خواهر اعم از تنی و غیرتنی نصف برادر ارث برد؛ خواه تنی... ( یادداشت بخط مؤلف ). اعم از اینکه بخواهد یا نه؛ زش خواهد یا نه؛ چه بخواهد چه نخواهد. عشب گیاه باشد، اعم از تر و خشک. اعم از اینکه او بیاید یا نیاید من میروم. ( یادداشت مؤلف ).
- اعم از؛ خواه. چه.خواهی. یا. ( یادداشت بخط مؤلف ): ذَفَر؛ تیزی و تندی بوی خواه خوش و خواه ناخوش. اعم از اینکه بیاید یانیاید؛ خواه بیاید خواه نیاید. ( یادداشت بخط مؤلف ).
اعم. [ اَ ع َم م ] ( اِخ ) رجوع به معین الدین اعم شود.
اعم. [ اَ ع ُم م ] ( ع اِ ) ج ِ عَم، بمعنی برادر پدر، یا هر کس که پدرش با پدر تو از یک صلب یا یک بطن باشد. اَعمام. عُمومَة. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(اَ عَ مّ ) [ ع. ] ۱ - (ص تف. )عام تر، شامل تر. ۲ - (ص. ) گروه بسیار.

فرهنگ عمید

شامل تر، فراگیرنده تر، همگانی تر.

فرهنگ فارسی

شاملتر، فراگیرنده تر، همگانی تر
۱ - ( صفت ) عام تر عمومی تر شاملتر ۲ - ( صفت ) گروه بسیار درشت و ستبر ( غم )
بمعنی برادر پدر

دانشنامه آزاد فارسی

اَعَمّ
(در لغت به معنی عام تر و فراگیرتر؛ و اخص به معنای خاص تر، ویژه تر و محدودتر) در اصطلاح منطق، هردو در برابر هم قرار دارند؛ اعم مفهومی است کلی که نسبت به مفهوم کلی دیگر عام تر و شامل تر است و گذشته از آن که افراد آن کلی را دربرمی گیرد، افراد دیگری را هم شامل می شود. مثل «حیوان»، نسبت به «انسان»؛ اخص مفهومی است کلی که دامنۀ آن نسبت به کلی دیگر محدودتر و خاص تر است، چنان که مفهوم انسان نسبت به حیوان، اخص به شمار می آید.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اعمّ در منطق به مفهومی اطلاق می گردد که کلّیّتش از مفهوم دیگر بیشتر باشد.
آن مفهومی که کلّیّتش از مفهوم دیگر بیشتر باشد، را در اصطلاح علم منطق اعم گویند. مفهوم اعم در برابر اخص، مفهومی است که هم مفهوم دیگری را شامل شود و هم غیر آن را مثلا حیوان اعم از انسان است، چه هم افراد انسان را شامل شود و هم افراد اسب و گاو و شیر و گرگ و غیر آن را.«و ترتیب طبیعی در تعلیم اقتضاء تقدیم اعم کند بر اخص، چه اعم به عقل نزدیک تر بود، چنانکه اخص به حس نزدیکتر بود».
خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۳۴۳.
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۳۴۳.
خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی به انضمام واژه نامه فرانسه و انگلیسی، ص۲۶.
...

ویکی واژه

عام تر، شامل
گروه بسیار.

جمله سازی با اعم

عامل دیگری که بر روی حد تحمل تأثیر می‌گذارد تنش‌های متناوب اولیه اعم از تنش‌هایی با دامنه بزرگتر یا کوچکتر از حد تحمل است. بدین ترتیب که برای مثال هرگاه یک قطعه ابتدا تحت تأثیر یک تنش متناوب بزرگتر از حد تحمل قرار گیرد، حد تحمل آن به اندازه قابل توجهی کاهش می یابد ( خستگی زودرس).
تا همان اعمی و عالم همچو آب نور حق پیدا در آن چون آفتاب
در سال ۷۱۶ (پیش از میلاد) سران تمام قبایل اعم از نیسابی (کرمانشاه)، هوباهنا و ماروبیشتی در شهر نیسابی (کرمانشاه) جمع شدند و با یکدیگر مذاکراتی کردند. پس از آن مذاکرات آن‌ها تالتا رئیس قبیلهٔ الیپی را به عنوان نخستین پادشاه الیپی برگزیدند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال عشق فال عشق فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان