اصطناع
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نیکویی کردن.
۳. پروردن و برگزیدن کسی.
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
برگزیدن.
مقرب ساختن.
جمله سازی با اصطناع
ز اصطناع تو ممکن بود بباغ زمانه که تخم بقله حمقا شود درختک دانا
با اصطناع بر تو دریا بود سراب با ارتفاع قلب تو گردون بود قفار
دهشت آمد خلق را از رای او در اصطناع عزت آمد چرخ را از امر او در اقتدار
در زیر پایم این خسک حادثات چرخ از رفق اصطناع تو چون پرنیان شده
آثار اصطناع تو برخورد و بزرگ و اعلام انتفاع تو بر ماه و آفتاب
تا شهی را تهنیت گویندکز روی شرف آسمان جوید به ذیل اصطناعش اعتصام