اشرف به عنوان یک مفهوم و شخصیت تاریخی، نماد قدرت و نفوذ در جامعه خود بوده است. او به دلیل ویژگیهای خاصی که داشت، توانست در برهههای مختلف تاریخ تأثیرگذار باشد و نقش مهمی در تحولات اجتماعی ایفا کند. اشرف به عنوان یک الگو، نه تنها در زمان خود بلکه در طول تاریخ به عنوان نمادی از مقاومت، اراده و تلاش برای رسیدن به اهداف بزرگ شناخته شده است. قابلیتهای رهبری و مدیریت او موجب شد تا در مواجهه با چالشها و مشکلات، راهحلهایی خلاقانه و کارآمد ارائه دهد. اشرف همواره سعی میکرد تا با درک عمیق از نیازهای جامعه و مردم، راهکارهایی را پیشنهاد کند که به بهبود وضعیت زندگی افراد منجر شود. این ویژگیها باعث شد تا او به عنوان یک شخصیت محوری در تاریخ شناخته شود و تأثیراتش در نسلهای بعدی همچنان حس شود. در نهایت، اشرف نه تنها به عنوان یک فرد، بلکه به عنوان نمادی از پایداری و عزم راسخ در برابر سختیها در ذهن مردم باقی ماند. او به ما یادآوری میکند که با تلاش و اراده میتوان بر چالشها غلبه کرد و تأثیر مثبتی در جامعه به جا گذاشت.
اشرف
لغت نامه دهخدا
- اشرف مخلوقات؛ آدمی.
|| گاه عنوان و صفت شخص یا مکان مقدس باشد: حضرت اشرف. جناب اشرف. نجف اشرف. || بلندتر از هر چیزی. ( منتهی الارب ). || ( ص ) منکب اشرف؛ دوش بلند. || ( اِ ) شب پره. ( منتهی الارب ). || مرغی است دیگر که آشیانه نسازد و فرودنیاید، الا ریثما یجعل لبیضه اُفحوصاً من تراب و یبیض و یغطی علیه فیطیر و بیضه ینفقس بنفسه، فاذا اطاق فرخه الطیران کان کابویه فی عادتهما. ( منتهی الارب ). و در ترجمه قاموس چنین است: و پرنده ای دیگر است که از برای او آشیانی نیست و نمی افتد و فرونمی آید مگر وقتی که میکند از برای تخم کردن آشیانی از خاک و تخم میکند در او و می پوشد بر او چیزی وپرواز میکند و تخم او تباه و شکسته میشود بخودی خود. پس وقتی که جوجه او توانا شد از پریدن، هست مثل پدر و مادر در خوی ایشان. || ستر اشرف؛ از ترکیباتی است که روی سکه ها نوشته میشد تا بر رتبه ها و مقامات و امثال آن دلالت کند و این ترکیب را بجای «جهة» بکار میبردند. صاحب النقود ذیل «جهة» مینویسد: کنایه از زن شریفی است که نخواهند نام او را ذکر کنند، و ذیل «ستر اشرف » آرد: کسانی که بخواهند در اکرام و احترام و اشاره دقیق امعان کنند این ترکیب را بجای «جهة» بکار میبرند... رجوع به النقود ص 135 شود. || نزد صوفیه عبارت است از ارتفاع وسائط. هرچند میان موجِد و موجَد وسائط کمتر و احکام وجوبش بر احکام امکانش اغلب، آن شی اشرف و اگر وسایط اکثر میان وی و حق، آن شی اخس. از بهر همین، عقل اوّل وملائکه مقربون از انسان کامل اشرف باشند، و انسان از ایشان اکمل. نظم:
میان اشرف و اکمل تمیز است
ترا کردم خبر دریاب نیکو
ملک اشرف بود انسان کامل
ولی انسان کامل اکمل از او.
کذا نقل عن عبدالرزاق الکاشی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ص 842 ).
- امکان اشرف؛ در حکمت اشراق در برابر امکان اَخَس است. شیخ اشراق در حکمة الاشراق در ذیل «فی قاعدة الامکان الاشرف علی ما هو سنّةالاشراق » در این باره بتفصیل بحث کرده است. رجوع به کتاب حکمة الاشراق چ کربن ص 154 و فهرست آن و منظومه حاج ملا هادی شود.
اشرف. [ اَ رَ ] ( اِخ ) نسبت او معلوم نیست. ابواسحاق بن یاسین نام او را در زمره گروهی از صحابه که از هرات نزد حضرت رفته اند، یاد کرده و ابوموسی آنرا استدراک کرده است. ( از الاصابه ج 1 ص 50 ).
فرهنگ فارسی
شریفتر، بزرگوارتر، بزرگ قدرتر، بلندتر
( صفت ) بلند تر افراشته تر گرانمایه تر شریفتر. یا اشرف مخلوقات. آدمی انسان. یا حضرت اشرف. برای صدور و وزرای عظام استعمال شود. یا جناب اشرف.
موضعی است بحجاز در دیار بنی نصر بن معاویه.
فرهنگ اسم ها
معنی: گرانمایه تر، شریف تر، شریف ترین، والاترین، ( در قدیم ) بالاتر
جملاتی از کلمه اشرف
کند هر روز و شب یک اشرفی صرف سوای قیمت فرش و مس و ظرف
گر نقد فرح به نسیه می نفروشی هشت اشرفیت بکف به از هشت بهشت
چو او اشرف ز انواع علوم است بحق رهبر ز اقسام رسوم است