اومانیسم

اومانیسم (Humanism) یک مکتب فکری و فلسفی است که بر ارزش‌ها و کرامت انسانی تأکید دارد و انسان را در مرکز توجه قرار می‌دهد. این مکتب به ویژه در دوره رنسانس در اروپا به وجود آمد و بر جنبه‌های مختلف زندگی انسانی، از جمله اخلاق، هنر، علم و سیاست تأثیر گذاشت.

تعریف: اومانیسم به معنای تأکید بر ارزش‌ها و توانایی‌های انسانی است. این فلسفه بر این باور است که انسان‌ها باید خود را به عنوان موجوداتی مستقل و مسئول بشناسند و به جای تکیه بر مراجع دینی یا قدرت‌های فراطبیعی، از عقل، تجربه و علم برای درک و بهبود زندگی خود استفاده کنند.

تاریخچه: این مکتب در دوران رنسانس، به ویژه در قرن 14 تا 17 میلادی، به اوج خود رسید. در این دوره، هنرمندان و دانشمندان مانند لئوناردو داوینچی، میکل‌آنژ و اراسموس به بررسی و احیای آثار کلاسیک یونان و روم باستان پرداختند. این جریان فکری به ترویج علم، ادبیات و هنر منجر شد و انسان را به عنوان محور اصلی تفکر و خلاقیت معرفی کرد.

ویژگی‌ها و اصول 

تأکید بر عقل و علم: اومانیسم به استفاده از عقل و علم به عنوان ابزارهای اصلی در درک واقعیت و حل مسائل انسانی تأکید دارد. این مکتب به علم به عنوان راهی برای پیشرفت و بهبود زندگی انسان‌ها نگاه می‌کند.

آزادی و استقلال فردی: اومانیسم به حقوق فردی، آزادی و استقلال انسان‌ها اهمیت می‌دهد و بر این باور است که هر فرد باید حق انتخاب و بیان نظر خود را داشته باشد.

اخلاق انسانی: این مکتب به اخلاقی متکی است که بر پایه انسانیت و همدلی بنا شده است. این فلسفه به جای قوانین دینی، بر اصول اخلاقی انسانی تأکید دارد و به دنبال ایجاد جامعه‌ای عادلانه و انسانی است.

فرهنگ معین

( ~. ) [ فر. ] (اِ. ) برگرفته از واژة لاتینی هومو ( Homo ) = انسان. انسان گرایی، شامل هر نظام فسلفی یا اخلاقی می شود که آزادی و حیثیت انسان مرکزیت آن را تشکیل می دهند، یونانیان و رومیان قدیم پیرو اومانیسم بودند. این نام به طور اخص به نهضتی گفته می شود

فرهنگ عمید

۱. انسان دوستی.
۲. نهضت فکری که هدف آن بالا بردن مقام و حیثیت انسانی است.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:انسان گرایی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اومانیسم، حالت و کیفیتی از تفکر است که بر اساس منافع بشری و کمال مطلوب، به جای اصول مذهبی و الهیات استوار است، که با نفی هرگونه ماوراءالطبیعه بر خردگرایی و روش علمی تکیه می زند.
اخیراً در غرب و جوامع غربزده وقتی دیدند در زندگی دچار خلاء شده اند، برای ارضای حس درونی خود قائل به نظریه ای شدند که بر اساس آن اصالت را به انسان داده و خداخواهی را از او نفی کردند تا بتوانند به زعم خویش به واسطه این کار بر درجات و کرامات انسانی بیفزایند. این نوشتار سعی دارد با نقد این تفکر، اثبات کند که مکتب اومانیسم نه تنها در این راه موفق نبوده، که سیر قهقرایی نیز برای انسان به وجود آورده است؛ و از طرفی با نگاهی به دین مبین اسلام سعی بر آن دارد تا کرامت انسان را از منظر امام علی (علیه السّلام) اثبات نماید. اینک با هم مطلب را از نظر می گذرانیم:
ریشه اومانیسم
گروهی که در غرب خداخواهی را با اصالت انسان در تضاد می بینند، پدیدآورندگان مکتب اومانیسم هستند، البته ماجرا از آنجا سرچشمه می گیرد که غرب پس از نفی عوالم طبیعی، در خود یک فقر معنوی عجیبی احساس می کرد، زیرا انکار خدا و تفسیر جهان و انسان با قوانین خشک طبیعی، هر نوع عاطفه را از جامعه برچید و انسان با یک ماشین یکسان گردید. این کار سبب شد که بعضی از متفکران غربی برای جبران عدم معنویت و عاطفه، اصلی به نام اصالت انسان را مطرح کنند تا به زعم خویش از خشکی و جمود زندگی بکاهند؛ از این جهت مکتبی به نام اصالت انسان پدید آمد که اصالت را به مخلوق می دهد و آن را از خالق سلب می کند.در حالی که این دو اصالت در عرض یکدیگر نیستند تا تضادی میان آن ها باشد که بگوییم: «یا خدا یا انسان»، بلکه این دو در طول همدیگرند و انسان بر اثر پیوستگی به آن دریای نامتناهی، از او مدد می گیرد و سعی می کند خود را به مرکز کمال نزدیک سازد. در حقیقت، کمال انسان قطره ای است از آن دریا، و اگر به آن دریا بپیوندد دیگر قطره نیست؛ قطره دریاست، اگر با دریاست ور نه او قطره و دریا، دریاست.
عمل کرد حقیقی دین با انسان
گاهی در این باب از دین و پای بندی به قوانین الهی سخن گفته می شود و گاهی از جامعه سکولار که پایبند به قوانین الهی نبوده و به دین و مذهب اعتقادی ندارند. در مورد نخست بعضی پای بندی به قوانین الهی را محدودکننده بشر می دانند و آن را نوعی سلب آزادی برای انسان تلقی می کنند. در حالی که چون انسان با کمال آزادی دین را می پذیرد، طبعا هر نوع محدودیت دینی برخلاف انتظار نیست؛ بلکه در این صورت مخالفت با این محدودیت نوعی مخالفت با آزادی و خود مختاری انسان شمرده می شود.از طرفی باید ببینیم آیا محدودیت های دینی را می توان محدودیت نامید؟ اصلا آیا پذیرفتن قوانین الهی با اصالت و کرامت انسانی منافات دارد یا نه؟ اگر به این کلام امام علی (علیه السّلام) نگاهی بیندازیم که فرموده اند:«ان الله سبحانه جعل الطاعه غنیمه الاکیاس عند تفریط العجزه» همانا خدای سبحان طاعت را غنیمت زیرکان قرار داد آنگاه که مردم ناتوان کوتاهی کنند؛ می بینیم امام، عبادت و سر نهادن به قوانین الهی را نشانه تیزبینی افراد دانسته و آن را درجه ای از درجات والا می دانند نه محدودیت و ضد آزادی. در کلام امام علی (علیه السّلام) حرکت به سوی عبادت و بندگی، سبقت گرفتن به سمت خوشبختی دانسته شده است. امام در خطبه ای با اشاره به آیه «لیجزی الذین اساوا بما عملوا و یجزی الذین احسنوا بالحسنی»، مردم را به سبقت گرفتن به سوی طاعت خدا دعوت نموده و فرموده اند: «فاتقوالله عز ذکره و سارعوا الی رضوان الله و العمل بطاعته و التقرب الیه بکل ما فیه الرضا فانه قریب مجیب»، تقوای الهی داشته باشید و به سوی رضوان الهی و عمل به طاعات او و نزدیکی او با هر وسیله ای که در آن رضای اوست، سرعت بگیرید. آیا می شود ورزشکاری را که در میدان مسابقه در چهارچوب قوانین بازی به سوی پیروزی می دود را فردی کوچک و محدود محسوب کرد؟ مگر نه این است که در میادین مسابقات ورزشی، قهرمانان، محبوبیت بیشتری کسب کرده و روزبه روز درجه اجتماعی آنان بالاتر می رود؟ حال آیا زمانی که در این میدان مسابقه کسی به سمت پیروزی، آن هم طبق قوانین فوق بشری حرکت می کند را می توان شخصی محدود و بی ارزش نامید؟ البته امام برای دین داری و عبادت به این وجه بسنده نکردند و کرامتی دیگر برای افراد دین دار بیان کردند و حکمت دین مداری را فراتر از قبل دانسته و خطاب به یگانه معبود عالمیان عرضه داشته اند:«ما عبدتک خوفا من نارک و لاطمعاً فی جنتک، لکن وجدتک اهلا للعباده فعبدتک»؛ من تو را نه از ترس آتشت عبادت می کنم، نه به طمع بهشتت، لکن چون تو را سزاوار عبادت دیدم پس عبادت کردم.این جاست که می فهمیم کشش این افراد به سوی خدا و فرمانبری آن ها کاملا لذت بخش بوده و هرگز آن را با آزادی خود در تضاد نمی بینند.

جملاتی از کلمه اومانیسم

در دهه ۱۹۶۰، هلر به یکی از اعضای اصلی مکتب بوداپست تبدیل شد. مکتب بوداپست گروهی از فیلسوفان مارکسیست بود که در تلاش بودند تا مارکسیسم را با مفاهیم اومانیسم و وجودگرایی تلفیق کنند. هلر در این دوره برخی از مهم‌ترین آثار خود را از جمله اخلاق مارکسیستی (۱۹۷۱) و فمینیسم و ​​انقلاب سوسیالیستی (۱۹۷۶) منتشر کرد.
در نشست سازمان ملل متحد دربارهٔ «اومانیسم جهانی و اشتراکات اخلاقی»، آستین دیسی در بحث‌ها و مناظراتی پیرامون آزادی بیان، آزادی مذهب و گفتگوی بین تمدن‌ها شرکت جست و پیش از نمایندهٔ سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر، در ژنو سخنرانی کرد. او به تأسیس بنیاد «اسلام سکولار» کمک نمود، بنیادی که در سال ۲۰۰۷ تأسیس شد. وی دارای دکترای اخلاق کاربردی و فلسفه اجتماعی است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم