واژهی «تجاره» در متون کهن فارسی و نیز در زبان زند و پازند به معنای «رونده» یا «تندرو» آمده است. در اشعار شاعران بزرگی چون فرخی و فخرالدین گرگانی این کلمه برای وصف اسب یا رفتار به کار رفته و بیشتر بار معنایی حرکت سریع و شتابنده را القا میکند.
در فرهنگها تجاره به کرهاسب زیننکرده اطلاق شده که به آن «ستاغ» نیز میگفتند. همچنین برخی لغتنامهها این واژه را تحریفشدهی «تخاره» یا «تخاری» دانستهاند، منسوب به تخارستان یا همان طخارستان در آسیای مرکزی. از این رو، تجاره میتواند به اسبهایی اشاره داشته باشد که در آن نواحی پرورش مییافتند و به تیزروی و قدرت شهرت داشتند.
وجه دیگر این کلمه، معنای «بازرگانی کردن» یا «معامله و دادوستد» است که با ریشهی قرآنی «تجر» ارتباط دارد. در این کاربرد، تجاره ناظر به خرید و فروش برای کسب سود و نیز در متون دینی به معاملهی معنوی انسان با خداوند تعبیر شده است.
هفتم فراغت است که «رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله» فراغت آن است که مال و ملک در دست دارد نه در دل و دل را خاص بذکر حق مشغول دارد تا بدان از حق باز نماند.
و تو را مرتبه ادراک بهجت و سرور معرفت پروردگار، و محبت و انس به او نیست و مثال تو چون فرد «عنین» است که ادراک لذت جماع را ننموده اند پس همچنان که فهمیدن این لذت، مخصوص مردان صحیح المزاج است، همچنین ادراک لذت معرفت خدا مخصوص به مردانی است که «لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله» یعنی «مشغول نمی سازد ایشان را هیچ گونه داد و ستدی از یاد خدا».
و گوش دارد تا جانب مصالح دنیا بر جانب مصالح دین درهیچ وقت مرجح نداردو در هیچ حالت بشغل دنیاوی از کار دینی باز نماند و در کل احوال ذاکر حق و طالب آخرت بود. تا ازان زمره باشد که حق جل وعلا میفرماید «رجال لا تلهیهم تجاره ولابیع عن ذکرالله» وحق تعالی ایشان را مردان میخواند یعنی هر که نه بدین مثابت است مرد نیست. هرکرا عقل و دین جمع شود جز بمقام مردی سر فرو نیارد و بجماشی این گنده پیر رعنای قتاله دنیا فریفته نشود. للشیخ شیخنا مجدالدین البغدادی قدسالله روحهالعزیز.