اسلنج

لغت نامه دهخدا

اسلنج. [ اَ ل َ ] ( اِ ) نوعی از لحیةالتیس است که آنرا ذنب الخیل نیز خوانند. ورم جگر و استسقا را نافعاست. ( برهان ). گیاهی است منبت او ریگزارها و شاخش دراز و زردرنگ و برگش شبیه به ترتیزک و مستعمل صباغان مغرب و شاخش شبیه به نی و با تجویف و برگش باریک و اغبر، در سیم گرم و در دوم خشک و محلل و منضج اخلاط غلیظه و در دفع اورام و سموم و مغص و ریاح بی عدیل و ضماد مطبوخ ورق او را در دفع اورام بلغمی مجرب دانسته اند و طلاء مطبوخ او با آرد جو جهت حمرة نافع و قسمی از او را برگ ریزه تر و ساقش پرشعبه و بر روی زمین پهن میشود و در اطراف شاخهای او غلافهای بسیار و متراکم مانند غلافهای بنج و از آن کوتاه تر و نرم تر و تخمهای او بسیار ریزه و سیاه و ریشه او بسطبری انگشت و رنگش مابین سرخی و زردی و بسیار تندطعم و از قسم اول گرمتر و تندتر و در ریگزارها و کوه ها میروید. نیم درهم از بیخ و تخمش جهت درد احشا و یک درهم او را جهت گزیدن عقرب و سموم قتاله مجرب دانسته اند و گویند ضمادگل او انثیان را کوچک میکند و جهت مفاصل مفید و چون او را با شیح بالسویه و جند و کندس از هر یک مثل نصف او حب سازند و هر روز دو درهم بنوشند ریاح انثیین را زایل کند و هرگاه مداومت نمایند ببثتین را بالکلیة رفع نماید( ؟ ) و مضر ریه و مصلحش صمغ و قدر شربتش از نیم مثقال تا دو درهم وبدلش مثل او خولنجان و نصف او اسارون و سدس او قردمانا و در صباغی بدلش عصفر است و مستعمل از او بیخ و تخم اوست. ( تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به اسلیخ شود.

فرهنگ عمید

گیاهی با شاخه های دراز و زردرنگ، برگ های باریک، و ریشۀ سرخ رنگ که در گذشته مصرف دارویی داشته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال چای فال چای فال سنجش فال سنجش فال مکعب فال مکعب