فارندیدن

لغت نامه دهخدا

فارندیدن. [ رَ دی دَ ] ( مص مرکب ) نیک وارندیدن. رندیدن. || فارندیدن : تجریف ؛ فارندیدن سیل زمین را. ( یادداشت بخط مؤلف ). || کشیدن. ( آنندراج ). و رجوع به وارندیدن و رندیدن شود.

فرهنگ عمید

دوباره رندیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی فال زندگی فال زندگی فال نوستراداموس فال نوستراداموس