دراندن

لغت نامه دهخدا

دراندن. [ دَ دَ ] ( مص ) پاره کردن.بردراندن. بیشتر در تداول عوام ، دریدن :
بانگ او کوه بلرزاند چون شنه شیر
سم او سنگ بدراند چون نیش گراز.منوچهری.بمیراند آتش فتنه ها را و خراب کند علامتهای آنراو براندازد آثار آن را و بدراند پرده های آنرا. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 ).
مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست.سعدی.رجوع به دریدن و بردراندن شود.

فرهنگ معین

(دَ دَ ) (مص م . ) درانیدن .

فرهنگ عمید

پاره کردن، چاک دادن.

فرهنگ فارسی

پاره کردن، درانیدن، چاک دادن، پاره کننده
( مصدر ) پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن .

ویکی واژه

درانیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم